از اون بوسه یک هفته گذشته بود!و هر دو از همدیگه فراری بودن در اصل هر دو دوست داشتن با همدیگه حرف بزنن ولی هیچکدوم نمیتونستند به همدیگه نگاه کنند
جونگکوک جیمین رو دوست داشت و جیمین هم ندیده جذب جونگکوک شده بود
هرچقد هم خودشون اینارو قبول کرد باشند از حس دیگریشون خبر نداشتند و این مشکل بزرگی بود
جیمین وقتی داشت از خونه بیرون میرفت تصمیمش رو گرفت بود و میخواست با جونگکوک حرف بزنه برای همین یکم به خودش رسید تا قشنگتر دید بشه
و هرچقد هم دوستش نداشته باشه برای اینکه به خودش میومد یک پیرهن چهارخونه پوشید و یک عطر متفاوت نسبت به روزهای قبل زد و سمت مدرسه قدم برداشت
وقتی وارد حیاط مدرسه شد احساس میکرد تپش قلبش دو برابر شد و یکم عرق کرد برای همین یک نفس عمیق کشید تا یکم از استرسش کم بشه بعد چند دقیقه نگاهشو به اطراف داد تا جونگکوک رو پیدا کنه
بلخر بین اونهمه شلوغی پسری که دوستش داشت رو دید و همین کافی بود تا پرواز پروانه های تو شکمش رو حس کنه
روی یکی از صندلی های نزدیک کافه تریا نشسته بود و به اطرافش نگاه میکرد
آروم سمتش قدم برداشت..
هرچقد نزردیکش میشد قلبش سریع تر میزد و این استرسش رو بیشتر میکرد
وقتی بالا سرش رسید جونگکوک هم نگاهشو بالا داد و به پسر مو نارنجی نگاه کرد
+چیز..میشه حرف بزنیم؟
= اوهه راستش منم باید باهات حرف میزدم
هرچند از نگاه جیمین بعضی چیز هارو فهمید بود برای همین سریع بلند شد و جیمین رو بغل کرد و زیر گوشش دوست دارمی گفت
از اونجایی که جیمین انتظار همچین کاری رو نداشت و قرار بود اول خودش بگه ابروهاشو توهم برد از جونگکوک جدا شد
با گفتن +نهه قبول نمیکنم ای دستاشو روی سینش جمع کرد و مثل بچه ها سرش رو یک طرف دیگه برگردوند
جونگکوک هم شوکه از واکنش جیمین دستهاش رو روی دستهای جیمین گذاشت و با خم کردن سرش به چشم های اخموش زل زد
=چرا اینطوری کردی
+قرار بود من اول بگمممم
جونگکوک که به زور خندش رو کنترل میکرد نگاهی به بچه رو به روش کرد و دوبار روی صندلیش نشست
=باشه پس من طوری رفتار میکنم که انگار خبر نداشتم توهم هرچی خواستی بگو
جیمین کامل سمت جونگکوک برگشت و با لبخندی که ناشی از حرصش بود با لحن آرومی شروع به حرف زدن کرد
+جونگکوک..امم..من..آههه نمیخوام طولش بدم بیا قرار بذاریم
=منم دوست دارم
+یاااااااااااااا مگه نگفتم میخوام اول من اعتراف کنمم..برگرد دوبار شروع کنیم
و مثل بچه ها با کوبیدن پاش به زمین و از جونگکوک دور شد
جونگکوک هم با لبخند به پسری که دوستش داشت نگاه میکرد که با حرکات عجیب غریب جیمین سرشو به نشونه چیه تکون داد
+ادای ناراحتارو در بیار دیگه خنگ
با فریاد جیمین یکم سرشو پایین خم کرد
هرچقد هم میدونست این کارشون مسخره بازیه بازم نمیتونست به پسرکش نه بگه برای همین صورتشو تو هم برد و هرچقد تونست ناراحت به نظر رسید
+جیکت در نیاد تا من حرفامو بزنم
با گفتن حرفش کنار جونگکوک روی صندلی نشست
جونگکوک تا خواست حرفی بزنه جیمین لباشو روی لبای جونگکوک کوبید و شروع کرد به بوسیدنش
حتی به پسر بلندتر اجازه تحلیل موقعیت رو هم نداد
جونگکوک که فهمید بود جیمین رو عصبانی کرد روی لباش پوزخنده ایی زد و با این کارش جیمین بیشتر عصبانی شد
با گاز محکمی که از لب پایینیه جونگکوک گرفت ازش جدا شد و پیشونی هاشون رو بهمدیگه چسبوند
+چرا میخندی..نذاشتی دوتا حرف بزنم
با حرف جیمین خنده جونگکوک بیشتر شد
باز خواست چیزی بگه که جیمین دوبار لباشو بوسید و کنار کشید
دستای جیمین رو بین دستاش گرفت و فشاری بهش داد
و باگفتن دوست دارمی سرشو داخل گردن جیمین مخفی کرد
بوی گردنشو دوست داشت نه نه در اصل همه چیه جیمینو دوست داشت و همین فکر کافی بود تا ذهنش به جاهای دیگه کشید بشه نههههه توبه استغفرالله
=ما الان چیه همیم؟
+دوست داری چیه هم باشیم؟
=دوست دارم دوست پسرت باشم
+منم دوست دارم دوست پسرت باشم
=پس الان باهمیم دیگه نه؟
+ارع باهمیم
=دوست داری قرار اول کجا بریم؟
+ژاپن-توکیو هممم شایدم چین
=الان جدیی؟
+مگه من باهات شوخی دارم
=نمیدونم خب برای قرار اول خارج از کشور یطوریه
+یعنی نمیخوای باهام بیای سفر؟
=نه اینطوری نههه
+پس چیه
=آهه لعنتییی
+اوه شتت دار کلاسم دیر میشه بعدا راجبش صحبت میکنیم
با تموم شدن حرفش از جاش بلند شد و بدون گفتن چیز دیگه ایی سمت کلاسش دوید و جونگکوکه شوکه رو تنها گذاشته
صبح فردا_________
با باز کردن در نگاهی به فرد مزاحم خوابش کرد و با دیدن جونگکوک و کلی چمدون چشماش گرد شد
+اینجا چه خبره
=به پرواز یک ساعت هست اگه نمیخوای دیر کنیم زود باش
+چیی..چه پروازی..نمیفهممت
جونگکوک با نشون دادن دوتا بلیط جیمین رو داخل خونه هول داد
=مگه نمیخواستی قرار اول بریم توکیو؟
+خبب
=خب داریم میریم دیگه..نیم ساعت وقت داری تا چمدونتو جمع کنی زود باشش
+تو..تو الان جدی هستی؟
=مگه من باهات شوخی دارم
+حرف خودمو به خودم نزن
=الان واقعا من با یه بلیط توکیو جلوت وایستادم و تو فقط برای اینکه حرف خودتو به خودت زدم میخوای باهام بحث کنی؟
+آرع
=میشه بحثو برای بعدا بذاری چون دار دیرمون میشه
+لعنتی کاش زودتر میگفتی تا لباس های جدید میگرفتمممم همشون تکراریه
جیمین با حالت زاری گفت و نگاهی به چمدونای جونگکوک کرد
=اونجا کلی خرید میکنیم برو فقط چند دست لباس بگیر بیا
+به حساب تو هاا
=باشه به حساب من(با خند)
+پس بریمم لباسم نمیخوام ببرم وقتی همچین شوگر ددی دارم
=شوگر ددی؟
+ارع شوگر ددی
=با قسمت ددیش کنار میام ولی اونقد پیر نیستم که شوگر ددیت باشم
+سنت برام مهم نیست تو همون شوگر ددی برام میمونی
=یااااا جیمیننننن
=مثل بچه ها غر نزن زود باش مگه نمیگی دار دیرمون میشه
=این بحث تموم نشد ادامه دار الانم بزن بریممم که از پرواز نمونیمپایان
ممنونم که خوندینش❤
Ayyy

YOU ARE READING
jikook texting
Fanfiction(تموم شده) چی میشه جونگکوک بخاطر دوستش به جیمین پیام بده ولی همه چی اونطور که باید میشد نشه؟ تکست جیکوک : ناشناس