𝐏𝐞𝐞𝐤 𝐧𝐮𝐦𝐛𝐞𝐫 𝐎𝐧𝐞

2K 400 137
                                    

|سال 1998میلادی/ لنکستر، ایالت پنسیلوانیا،ایالات متحده|

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

|سال 1998میلادی/ لنکستر، ایالت پنسیلوانیا،
ایالات متحده|

ماه عطرآگین می و بوی پای‌سیبی که تمام آشپزخونه ی بزرگ ویلای نچندان لوکس خانواده ی پارک رو برداشته بود!؛ عطر شیرین شکر آب شده و رایحه ی لطیف رُزهای صورتی درون گلدون شیشه ای به نرمی باهم ترکیب می‌شدن و مثل یک هاله ی درخشان و کمرنگ با اکلیل های ریز و کوچولو درون هوا معلق بودند.

مرد آسیایی زیبایی با اندام ظریفش و موهای بلوطی رنگ ابریشمی درحالیکه زیرلب با موزیک درحال پخش از ضبط‌صوت روی کانتر همخونی میکرد،‌ با درست کردن مربای آلبالوی موردعلاقه ی همسرش مشغول بود و هرازگاهی با شنیدن فریادهای شاد پسرش از حیاط که مشخصاً حسابی با پسر همسایه سرگرم شده بود لبخند زیبایی روی لبهای خوش حالتش مینشست.

بکهیون با قاشق چوبی بلند بین انگشتهاش محتویات نسبتا غلیظ شده ی روی اجاق رو با سرعت بیشتری هَم زد و درحالیکه شعله ی زیرش رو کمی بیشتر میکرد، قاشق چوبی رو درون سینک گذاشت و به سمت یخچال رفت تا ظرف سرامیکی کره و پارچ آب‌میوه رو بیرون بیاره. با دیدن بطری شیشه ای شیر، به تندی توی ذهنش تغییر کوچیکی توی منوی عصرونه ایجاد کرد. اون کوچولوهای هفت ساله توی سن رشد بودن و وجود مقدار مناسبی از کلسیم توی برنامه ی غذاییشون لازم بود!. سری محض تایید خودش تکون داد و بطری شیر رو هم بین دستهاش چپوند.

مربای آلبالو به آرومی روی اجاق می‌پُخت و بکهیون چاقوی دندونه داری برداشت تا باگت تازه ای رو که همون صبح از نان فروشی موردعلاقه ش خریده بود برای عصرونه برش بزنه.

بافت نرم و نسبتا گرم باگت زیر دستهاش مثل یک حس تپنده جریان می گرفت و برخلاف سطح ترد و کریسپی ای که داشت، بکهیون دلش می‌خواست تا از شدت نرمی درونش نون رو توی مشتش خمیر کنه و اون رو زیر بینیش بگیره و بوی خاص و دوست داشتنیش به ریه بکشه؛ میل شدیدش رو به آنی سرکوب کرد و برش های نه‌چندان نازک نون رو درون دو بشقاب های سرامیکی گذاشت.

هم‌زمان که مشغول مالیدن کره روی نون‌ها شده بود ترانه ی فولکی رو زیرلب زمزمه می‌کرد و صدای بهشتیش دلیلی برای گرم تر تابیدن پرتوهای آفتاب بود، دلیلی برای خوشمزه تر شدن مربای آلبالو یا نرم تر شدن کره؛ بکهیون روی پاشنه ی پا چرخید و به سمت کمد چوبی کنج آشپزخونه رفت، نور آفتاب از پنجره ی بزرگ و شیشه ای به داخل می‌تابید و با انعکاس روی سطح کریستالی لیوان و گیلاس‌های درون کمد، باعث میشد تا بکهیون حین دراز کردن دست و برداشتن دو لیوان از درون کمد پلکهاش رو به هم نزدیک کنه!.

-𝐓𝐇𝐈𝐒 𝐈𝐒 𝐌𝐄 𝐓𝐑𝐘𝐈𝐍𝐆-Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz