خانه هوانگ _ ساعت 11:23دقیقه صبح
هوانگ لب استخر زیر سایه بان نشسته و خدمتکاربرایش ودکا سرو میکنه و هوانگ نگاهی به میز کنار خودش میاندازه و تلفنش را از روی میز برمیداره و داخل لیست تماس خود دنبال اسم تهیونگ میگرده و با تهیونگ تماس میگیره
بوق اول...... بوق دوم........ بوق سوم...... تهیونگ تماس را متصل میکنه: بله؟.....
هوانگ : چطوری پسر؟......
تهیونگ: ممنونم....... کارتو بگو سرم شلوغه.......
هوانگ:عصر بیا خونه من کارت دارم....... بچه ها هم هستن......
تهیونگ: هوانگ اصلا حوصله شوخی با تو رو ندارم.....نمیتونم بیام.....
هوانگ: ولی تو میای من میدونم........
تهیونگ: میگم کار دارم.......
هوانگ: کار مهمی باهات دارم......
تهیونگ نفس عمیقی میکشد: فقط امیدوارم کارت ارزشش رو داشته باشه......
و تماس را پایان میده هوانگ نگاهی به گوشی میکنه و پوزخندی میزنه
هوانگ: پسرک چموش .....شرکت تهیونگ_ ساعت 11:42 دقیقه صبح
تهیونگ با عصبانیت تلفن را روی میز پرت میکنه
تهیونگ: چطور به خودش اجازه میده من رو قاطی اشغال های دور و برش بکنه.....
منشی درب را میزه و اجازه ورود میخواد تهیونگ نگاه خنثی به درب میکنه و سر تکان میده
منشی: اقای کیم یه خانمی به اسم اوه جیوو تشریف اوردن با شما کار دارن....
تهیونگ دستش را روی پیشانی اش قرار میده و میگه:همینو کم داشتم وسط این هیری ویری........بگو بیاد تو.....
منشی چشمی میگه و از اتاق خارج میشه تهیونگ نفس کلافه ای و به پشتی صندلی خود تکیه میده منشی در را نیمه باز میگذاره و به جیوو میگه
منشی : بفرمایید.....
جیوو وارد اتاق میشه و در را می بندد و با لحن گرم و صمیمی میگه
جیوو: سلام عزیزم خوبی؟......
تهیونگ یکی از ابرو های خود را بالا میبره: عزیزم؟.....
جیوو دست پاچه میشه
جیوو:منظورم مهندس کیم بود......
تهیونگ با پوزخند سری تکان میده: امرتون؟......
جیووبا لحن ارومی میگه
جیوو: این که میگن پسرای اخمو جذابن تا قبل از دیدن شما برام بیشتر برام شبیه جوک بود ولی الان به نظرم واقعا جذابن......
روی نزدیکترین صندلی به میز تهیونگ با عشوه خاصی مینشینه تهیونگ پوزخندی میزنه: کارتون این بود که بیاید اینجا و فقط وقت منو بگیرید؟.....
جیوو:راستش میخواستم دعوتت کنم به یه مهمونی......
تهیونگ: مهمونی؟......
جیوو: هفته دیگه تولدمه......بودنت برام افتخار بزرگیه......
تهیونگ نگاهش را میگیره و به پرونده های روی میز اشاره میکنه: ممکنه نتونم بیام........این چند وقت خیلی کار رو سرم ریخته.......شرکت الان خیلی بهم احتیاج داره...... باید از همه وقتم استفاده کنم......
جیوو: خواهش میکنم تهیونگ.........درخواستمو رد نکن....... خیلی دلم میخواد توام باشی......
تعیونگ به پشته صندلی تکیه میده: چرا؟.......
جیوو دستش را نزدیک دست تهیونگ میبره
جیوو: تو برام با همشون فرق داری........
تهیونگ سری تکان میده و با چرخیدن صندلی به طرف پنجره رو به شهر اتاق خود پوزخندی خود را پنهان میکنه : باشه اگه وقت کنم میرسونم........
جیوو خوشحال میشه و با هیجان میگه
جیوو: ممنونم ..... نمیدونی چقدر خوشحال میشم که توام باشی......
تهیونگ بدون هیچ حرفی به رو به رو خیره شده بود جیوو با ناز از جا بلند میشه
جیوو: خب عزیزم میبینمت..... فعلا...
تهیونگ سکوت میکنه و جیوو از اتاق خارج میشه به محض بلند شدن صدای درب اتاق تهیونگ زمزمه میکنه: از هدف های راحت خوشم نمیاد........ دختره احمق......
YOU ARE READING
Blue and gray is my life colour
Actionخاکستری لحظه لحظه گذشته منه میدونی من کیم تهیونگ تو رنگ خاکستری بزرگ شدم و دست و پا زدم از نظر من رنگ آرامش آبیه ولی میدونید هیچ ربطی به خاکستری زندگی من نداره ...... کاپل اصلی : ویمین💕 کاپل فرعی: هوپکوک 💜نامگی 💜 ژانر:پلیسی_جنایی_انتقام_رمانتیک