4

230 27 12
                                    

پارکینگ منزل تهیونگ _ ساعت 5 صبح

فضای پارکینگ از قسمت داخلی حیاط یه مسیر شیب دار به سمت پارکینگه که با در کرکره ای از حیاط جدا میشه داخل پارکینگ چند مدل ماشین و موتور پارک شده و تم تقریبا تاریک وتیره ماشین ها و کم نور بودن محیط پارکینگ جو تقریبا وهم اوری به محیط میده پارکینگ با وسیله یک در شیشه ای و چند پله از ورودی خانه جدا میشه
تهیونگ با موتور وارد پارکینگ میشه و گوشه ای کناربقیه موتورها ،موتور را پارک میکنه از موتور پیاده میشه و کلاه خود را درمیاوره و دستی لای موهای خود میکشه و کمی ان ها را بهم میریزه و کلاه را روی موتور قرار میده و به سمت ساختمان حرکت میکنه صدای قدم هایش داخل پارکینگ اکو میشه

سالن پذیرایی منزل تهیونگ_ همان دقایق

سالن پذیرایی سبک رنگی طوسی و سفید داره و پنجره ای بزرگ روبه حیاط ساختمان داره که نمای استخر و پله هایی که از سمت استخر به بخش داخلی حیاط میره اجوما با شنیدن صدای موتور از جا بلند میشه و به سمت سالن ورودی حرکت میکنه با ورود تهیونگ به داخل اجومامیگه: اقا کجا بودید؟.....نگران....
ولی با دیدن وضعیت تهیونگ و خونی که روی لباسهایش ریخته شده شوکه میشه و هینی از تعجب میکشه و میگه:صدمه دیدید؟.....
تهیونگ نگاه خسته ای به اجومامیاندازه و میگه:خون من نیست.....
اجوما سری تکان میده و میگه: اقا بزارید براتون یه چیزی بیارم چهرتون خیلی خسته است.....
تهیونگ نگاهی به اجومامیکنه و میگه : احتیاجی نیست..... فقط من از اینجا تا مزرعه بیرون شهر رو موتور سواری کردم.........بدجوری موتور کثیف شده .....فردا صبح بگید بشورنش.......
اجوما چشمی میگه تهیونگ ادامه میده: بگید یکی از بچه های خودمون بشورتش......چون احتمال داره روش لکه خون باشه.......
اجوما دوباره چشمی میگه و به سمت اشپزخانه میره و درحال حرکت به تهیونگ میگه:برید لباستون رو عوض کنید تا منم یه چیزی بیارم بخورید......میدونم چیزی نخوردید و تمام مسیر رو هم سوار موتور بودید......
تهیونگ لبخند کمرنگی میزنه و میگه: به هرکس هرچیزی بگم سریع انجام میده از ترسش ولی شما......هیچ وقت حرف منو گوش نمیدید.....
اجوما لبخندی میزنه ومیگه: پسرم من ده سال تموم تو رو بزرگ کردم ....و مادر ها از بچه هاشون حساب نمیبرن.....
تهیونگ پوزخندی میزنه و میگه: مادر من بودن انقدر ها هم افتخاری نداره.....
اجوما در یخچال را باز میکنه و پارچ شیر را برمیداره و میگه: این حرف رو نزن هرکسی لیاقت پسری مثل تو رو نداره..
تهیونگ لیوان شیر را از دست اجوما میگیره و درهینی که به دهانش نزدیک میکنه میگه: با اینکه تو این سر و وضعیت دارید میبینید منو چطور هنوز باور دارید من ادم خوبی ام.....
اجوما لبخندی میزنه و میگه : برو لباسات رو عوض کن من پیر زنم انقدر سرپا نگه ندار.....
تهیونگ لیوان را داخل سینک میگذاره وقتی اجوما به سمت او میره تا لیوان را بشوره تهیونگ میگه : برید استراحت کنید خودم میشورمش....
اجوما که پشت او قرار دارد لبخندی میزنه و سری تکان میده و از اشپرخانه خارج میشه و درحالی که به سمت اتاق خود میره میگه: حتما دوش بگیرید ..... اگه اسیب دیدگی داشتید حتما پانسمان کنید .... به خودتون اهمیت بدید.....
و وارد اتاق خود میشه تهیونگ تکیه ای به سینک ظرف شویی میده و میگه : من لیاقتش رو ندارم.....

Blue and gray is my life colour Where stories live. Discover now