part 6

82 31 5
                                    



هوا خوب بود و عطر پاییز تمام خیابونها رو پر کرده بود.گرمای تابستون هنوز کامل نرفته بود و سرمای پاییز هم هنوز کامل نیومده بود.هوا چیزی بین گرمای ججو و سرمای بوسان بود.

احتمالا چیزی که مردم بهش میگن"معتدل".

برای بکهیون ولی هوا کمی سرد بود.باید به حرف مادرش گوش میداد و لباس گرمتری می پوشید،ولی از اونجایی که گرمایی بود و احتمال میداد که سر کلاس حسبابی گرمش بشه،لباس نازکتری رو زیر فرم مدرسه پوشیده بود.خودشم میدونست اگه سرما بخوره همه چیز خیلی بدتر میشه و کلی از کارهاش عقب می مونه.

حدودا ده دقیقه بود که منتظر بورا مونده بود و کمکم داشت دیرشون میشد.اهی کشید و به بورا پیام داد

"من دم در منتظرم"

قبل از اینکه پیام رو بفرسته دروازهی اهنی باز شد و بورا با سرعت به سمت بکیهون پرتاب شد.درحالی که سعی میکرد لیلی کنان یکی از کفشهاش رو بپوشه،لقمهای که داخل دهنش بود رو به زور قورت داد و بعدم ساندویچ کوچیکی رو به سمت بکهیون پرت کرد.

بکهیون قبل از اینکه ساندیچ بیچاره روی زمین له بشه،اونو تو هوا گرفت و بعد دوباره به بورا خیره شد که وضعیت وحشتناکی داشت.

موهاش رو به شکل ناجوری بالای سرش گوجه کرده بود و جورابهاش لنگه به لنگه بودن.به سختی سعی داشت بند کفشش رو ببنده و هرچندثانیه بعد از تلوتلو خوردن، خودش رو به دست بکهیون اویزون میکرد تا روی زمین پخش و پلا نشه.زیپ کولهاش باز بود و سه چهارتا کتاب ازش بیرون زده بودن.درحالی که مثل یه جونور جنبده بالا و پایین میپرید،جامدادیش از داخل کیفش افتاد و بورا اهی کشید و به سرعت خودکارهاش رواز روی اسفالت جمع کرد و داخل کیفش چپوند و زیپ کیفش رو بست.موهای وز شدهاش رو که بکهیون بعید میدونست شونه زده شده باشن،رو با اب دهنش صاف کرد و پشت گوشش داد.گوجهی بالای سرش رو باز کرد و موهاش رو دم اسبی بست.

اسپری خوشبو کنندهای سمت دهنش برد و به چند قطره راضی شد.بعد ایینهی کوچیک و توجیبیش رو جلوی صورتش گرفت و کرم ضدافتابی که به شکل افتضاحی روی صورتش ماسیده بود رو کامل یکدست کرد و ابروهاش روهم مرتب کرد.

بعد از اینکه دامنش رو کمی پایینتر کشید و پیراهنش رو صاف کرد نفس راحتی کشید و با لبخند گفت

_خب دیگه بریم.

بکهیون درحالی که ساندویچ نون تست رو تو دستش گرفته بود برای چند لحظه به بورا خیره شد و با خودش فکر کرد که احتمالا بورا وحشتناکترین دانش اموز کلاسشونه!شلختهبودنش واقعا ستودنی بود و حتی یه پسر هم نمی تونست از لحاظ بیخیالی و راحت بودن به پای بورا برسه

صحنهی وحشتناک درست کردن موهاش با اب دهنش رو به یاد اورد و با چهرهای که به خاطر چندش بودن ماجرا درهم شده بود چیزی روی برگه نوشت

𝐤𝐚𝐰𝐚𝐚𝐤𝐚𝐫𝐢 🌑༉Where stories live. Discover now