𝐏 2

448 48 9
                                    

جیمین بلخره از بغل ته دل کند و با ته پیش بقیه نشستن و مشغول حرف زدن شدن....حدود ربع ساعت داشتن حرف میزدن که زنگ خورد همه از کوک و جیهوپ خدافزی کردن و رفتن سر میزشون.... ته وقتی رو صندلیش نشست دوتا بچه های پشتش زدن به میزش و باعث شد که ته بیوفته رو زمین : اخخخ

صدای قهقهه همه تو کلاس پیچید ته سریع از رو زمین بلند شد و دوباره رو میزش نشست معلم وارد کلاس شد و شروع کرد به درس دادن : تهیونگ عزیزم بیا اینو حل کن!

ته تو درساش خیلی خوب بود بعد از نامجون شاگرد زرنگ کلاس بود رفت پای تخته و شروع کرد به حل کردن سوال وقتی تموم شد ماژیک رو به معلم داد : تموم شد خانم لی

خانم لی به سوال نگاه کرد و دید که درست حل کرده : اوو افرین عزیزم درسته

ته ممنونی گفت و رفت سر میزش نشست وقتی خواست بشینه ایوان وو داد زد : تهیونگگگگگگگگگ عوضیییییییی وسایلم رو بدهههههههههه

ته متعجب میکنه : چی میگی!!

ایوان وو : عوضی میگم وسایلم رو بم پس بدهههه

ته : اولان من پا تخته بودم دومن بیا کیفم رو بگرد اگه چیزی بود من میرم دفتر مدیر...

ایوان وو نیشخنده زد و کیف ته رو برداشت چشمای همه چهارتا شد کیف پول و جامدادی و مقداری دلار که مال ایوان وو بودن از کیفش در اورد....

ایوان روش رو به ته کرد و پوزخند چندش اوری روی صورتش بود : که تو نبردی شون

ته که میدونست مقاومت فایده نداره از کلاس بیرون رفت و به سمت دفتر مدیر حرکت کرد.... در زد و وارد شد : سلام ببخشید...

مدیر : به کیم تهیونگ بگو چیشده

ته : ایوان وو به من تهمت اینو زده که من وسایلش رو برداشتم.... در صورتی که من پا تخته داشتم سوال حل میکردم....

مدیر : خوب کیم بیا دوربین ها رو چک کنیم ببینیم کدومتون راست میگه و کدومتون دروغ....

ته تشکر کرد و کنار مدیر ایستاد و به مانیتور خیره شد....

صحنه : ایوان وو رو داد به چونگو تا وسایلش رو داخل کیف ته بزاره....
کات....
ته پا تخته بود و داشت سوال حل میکرد همون موقع چونگو وسایل ایوان وو رو گذاشت داخل کیف ته...
کات
صحنه جر و بحث دو پسر سر وسایل...

مدیر مانیتور رو خاموش کرد و روبه ته گفت : تهیونگ میتونی بری حساب ایوان وو رو خودم میرسم ممنونم که اومدی...

ته سر خم کرد و با تشکر رفت به سمت کلاسش... ایوان وو متعجب به ته نگاه کرد و گفت : تو چرا برگشتی عوضی...

ته خواست حرفی بزنه که خانم لی زود تر حرف زد : ایوان وو ساکت باش بعد از کلاس با هم حرف بزنید

ایوان وو ساکت میشه وقتی ته اومد سر میزش بشینه گفت : حسابت رو میرسم بچه...( اروم گفت )

توضیح : ایوان وو از همون اول دبیرستان با ته مشکل داشت چون ته امگای زیبایی بود و همه تقریبا باهاش دوست بودن ولی فقط سال های اول دبیرستان بعد بیشتر بچه ها باهاش دشمن شدن...ایوان وو بچه مایه داریه( پول دار ) یه روز از ته میخواد که برده جنسی اون بشه ته قبول نمیکنه....ایوان وو چند بار سعی کرد اونو به زور به فاک بده....چون ته امگای زیبایی بود ( یعنی خیلی زیبااااا هااااا ) ته همیشه توست یونمین نجات پیدا میکنه.... وقتی فهمید فایده نداره تصمیم گرفت همیشه اذیتش کنه ( ای عوضی فاکر )

زنگ خورد و ایوان وو پشت مدرسه منتظر ته بود

فلش بک( بعد خوردن زنگ )

ایوان وو یقیه ته رو میگیره و لبش رو به گوش ته میچسبونه : بچه جون پشت مدرسه میبینمت...

ته با بیحوصلگی سر تکون میده و میره...

ایوان وو هم بدون تغییری توی چهرش فقط یک پوزخنده مزخرف رو صورتش بود به بیرون حرکت کرد....

پایان فلش بک

ایوان وو

ته بلخره به اومد...الان وقت تصفیه حساب بود...نزدیکش شدم چونش رو گرفتم و صورتش رو نزدیک صورتم کردم : حق انتخاب داری...
1 به فاک رفتن
2 کتک خوردن
3 اخراج شدن از مدرسه
4 گفتن به پدر مادرت
( ایوان وو با پدر مادر ته هم دست هستن تا بچمون رو اذیت کنن )

کدوم بیبی بوی؟

ته با چشمای پوکر و بی حوصله جواب داد : کتک....

ایوان وو : اووو واقعا؟ میدونی که من رحم ندارم؟

ته : بله میدونم

ایوان وو : خوبه بعد مدرسه بیا به ادرسی که بت میدم ساعت 5 اونجا باش

و تو ذهن کثیف خودش ادامه داد : 200 ضربه شلاق فکنم کافی نباشه....

ته برمیگرده پیش جیمین و کنار درخت پیش جین میشینن و مشغول حرف زدن میشن...

دیگه زنگ اخر بود ته باید میرفت به مکانی که ایوان وو براش فرستاده....

چند دقیقه بعد به مکان رسید... یه انبار قدیمی بود....در زد صدای یه مرد قریبه اومد : بیا تو

ته وارد شد که یه چیزی محکم خورد به سرش و چشماش سیاهی رفتن...

💜💜💜💜💜💜💜💜💜

عااااا پارت جدیددددددد 🤧❤

ووت و کامنت یادتون نره 💜🤧❤

ووت : 5

🤧❤

شرط ووت ها رسیدن پارت بعدی اپ میشه 🤧❤❤ عاشقتونمممممم ❤❤

My little omegaWhere stories live. Discover now