𝐏 4

637 79 22
                                    

من موندم و این کیس تهجین 😂
.
.
.
ستاره پایینه رو بژن هقققق🤧❤
.
.
.
.

یونگی دستم رو گرفت و بوسید : نگران نباش عزیز دلم....

جیمین : خ...خیلی...طول....کشید...ن...نکنه....

یونگی : جیمین نگران نباش....گفتم که دفعه‌ اولش نیست عزیزم اون این دفعه هم خوب میشه

ساکت شدم چشمام به در اتاق عمل بود....چند دقیقه بعد دکتر از اتاق عمل اومدم بیرون یونگی به سمتش پرواز کرد من اصلا حواسم بهش نبود...

یونگی

وقتی دکتر از اتاق اومد بیرون و بهم نگاه کرد به سمتش پرواز کردم نمیدونم چرا ولی خیلی نگران شدم : اقای دکتر!

دکتر ته : مین بیا بات کار دارم

بدون هیچ مخالفتی با جیمین رفتیم به دفتر دکتر ته وقتی نشستیم گفتم : ا...اقای....دکتر...چیشد!!

نمیدونم چرا لکنت گرفتم جیمین هم از لکنتم تعجب کرد

دکتر : مین...متسفانم که اینو میگم ولی ته دیگه نمیتونه اینجوری دوم بیاره....خون زیادی ازش رفته ضعیف تر از قبل شده....

یونگی : ت...ته...

دکتر پرید وسط حرفش و گفت : اروم باش اون خوبه...ولی نباید دوباره اینجوری بشه چون به هیت بلوغ نزدیکه بدنش ضعیف تر از قبل شده

جیمین : ب...باید...چکار کنیم؟؟...هر چی باشه انجام میدیم...( بغض )

دکتر : اقای پارک اروم باشید تهیونگ بخاطر اسیب هاش فعلا بیمارستان میمونه...شما نمیخواد نگران باشید...ولی...

یونگی : ته اونقدر لج بازه که بیمارستان نمیمونه...

دکتر : متاسفانه....

جیمین : جفت گوشاش رو میکنممممم هق...

یونگی : چیم چیم گریه نکن عزیزم....

دکتر خواست چیزی بگه که در با قدرت باز شد....یه الفای عصبی وارد دفتر دکتر ته شد و با صدای عصبی گفت : اون هرزه کدوم گوریه

دکتر ته از میزش بلند شد و گفت : کیممممم برو گمشوووووو مگه تو خواب که اون بچه رو بت بدم....

یونگی از جو به وجود اومده تعجب کرد و جیمین به پیراهن چنگ زد و با صدای گرفته گفت : ی...یونگ....ی...درد...داره....

یونگی با استرس به جیمین نگاه کرد سعی کرد ارومش کنه که صدای دکتر ته بلند شد : مین ببرش بیرون زودددددد

یونگی خواست بگه چرا که جیمین با سرفه های دردناکی مقداری خون بالا اورد دادم هوا رفت : جیمیننننننننننننننننن

دکتر ته با داد رو به پدر ته گفت : فرمون هات رو کم کنننننننننننن اینجا کلی امگا هستتتتتتتتت

کیم : تا نگی اون هرزه کجاست کم شون که هیچ بیشتر شون میکنم....

مقدار فرمون هاش رو بیشتر کرد که جیغ جیمین هوا رفت : اییییییییییییی

از درد بیهوش شد و یونگی به سرعت از اونجا دورش کرد چنتا پرستار بتا اومدن و به یونگی کمک کردن و به جیمین سرم وصل کردن

دکتر ته بخاطر فشار فرمون ها افتاد رو زمین : کم شون کن لعنتی....

کیم : نیاز نیست بگی خودم پیداش میکنم

از دفترش رفت بیرون و همه اتاق ها رو گشت و بلخره ته رو پیدا کرد...ته روی تخت بیمارستان در حالی که بش دستگاه تنفس زدن اروم خوابیده بود....پدر ته نزدیکش شد و با بی رحمی تمام فرمون هاش رو زیاد کرد که این باعث شد که ته تو بیهوشی با یه سرفه خون بالا بیاره

کیم در حالی که داشت به صحنه عذاب کشیدن پسرش نگاه میکرد اروم گفت : بمیر....

مشتی به صورتش خورد و زمین افتاد : بلخره اومدی ها جئون جونگ کوک....

💜💜❤❤💜💜❤❤💜💜

ببخشید کمه 😭😭💔💔

دفعه بعدی زیاد مینویسم گول گوللل 🥺🥺❤❤

ووت و نظرتون رو هم بگید تو لو خودا 🥺❤

ووت و نظرتون رو هم بگید تو لو خودا 🥺❤

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.


کیوت نیستن ایا؟ 😭❤🤏🏻💜🥺

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: Jun 29, 2022 ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

My little omegaOnde histórias criam vida. Descubra agora