angel baby

158 27 0
                                    

تا گلخونه ی پدرت با پاهایی که به سختی حسشون میکردم اومدم
غذای زیادی نخورده بودم و این منو ضعیف کرده بود.
همونطور که بهم یاد داده بودی از دیوار پشت باغ پریدن داخل
و اولین چیزی که روبروم دیدم بوته های گل رز سفید بود
چند تا بونه ی بلند و طولانی به صورت ردیف کنار هم قرار گرفته شده بودن
نصف بیشترش سفید بود
و بقیه ش آبی
تو..
تو اونجا بودی..
داشتی گل‌های رز سفید رو با پالت رنگی که درجه های مختلف آبی روش بود و ی قلم مخصوص رنگ میکردی
با اون پیرهن سفید که کمی برات گشاد بود و پاهای لخت؛پرستیدنی بنظر میومدی.

𝙈𝙮 𝘽𝙡𝙪𝙚 𝙍𝙤𝙨𝙚Where stories live. Discover now