🤍؛ ددی!

694 105 207
                                    

این پارت شامل دو نیمچه اسمات و الفای سلطه پذیر می‌باشد. لزا‌ خواستارم‌ اگر دوست ندارید نخونید.
  لطفا صحبت های آخر پارت رو حتما بخونید.
و لطفا برای رفع ابهامات منتظر اپ شدن پارت بعد باشید و بهم حمله نکنید:)

گرگ خون خالصی‌ که هنوز توی زندان جسم انسانی‌ گیر افتاده بود با بردن سرش جایی بین گردن و ترقوه‌های امگای‌ چسبیده شده به دیوار غرش های آرومی می‌کرد و هر از چند گاهی منطق انسانی‌ای که بهش یاداوری می‌کرد زیاده روی نکنه رو عقب می‌روند.

تهیونگ با دست هایی که بین انگشت های کارکرده و زخمیِ الفا‌ چفت شده بودن لب هاش رو گاز می‌گرفت تا صداش بیرون نره؛ غافل از این که هیونگِ مزاحمشون‌ همین الانش‌ هم گوشش‌ رو به در اتاق چسبونده بود و با صورت قرمز شده از خنده پایین شلوارش رو چنگ می‌زد. حرکت دور از ادبی بود اما هوسوک به دمِ بین پاهاش‌ هم نمی‌گرفت.

"گو-فاک گاز نگیر وحشی!"
خون خالص با حفظ پوزیشن پوزخندی زد. شنیده بود امگاها زمانیکه هیت می‌شن توی مطیع ترین حالتشون قرار دارن اما انگار امگای اون باز هم استثنا بود که اینطور‌ اون رو 'وحشی' صدا می‌زد.

عاشق متفاوت بودن تهیونگ‌ بود.

بینیِ جونگ‌کوک با کشیده شدن به گردنش‌ باعث می‌شد سرش رو عقب بندازه تا فضای بیشتری به گرمی زبونی‌ که راهش رو به ترقوه های برجسته‌اش پیدا کرده بود بده اما هربار با برخورد سرش به دیوار لعنت شده چشم هاش رو عصبی می‌بست.
"بوی بهشت می‌دی هیونگ... من خود بهشت رو بین دست هام دارم"

برعکس خود جونگ‌کوک، گرگ مرد از این که اون و هیونگ صدا بزنه خوشش میو‌مد و حتی زمانی که وارد رات می‌شد هم به اون 'هیونگ' می گفت. انگار این‌ کینکِ‌ الفای فندقیش‌ بود.

"نمی‌خوای به هیونگ کمک کنی گوک؟ ببین چطور..."
با نشستن دست های الفا روی کمر شلوار و حس برخورد لب هاش به لب‌های خودش نفس عمیقی کشید:
"می گفتی هیونگ؛ ادامه بده"
نیشخندی‌ به لحن دستوریِ جونگ‌کوک زد‌. اون الفای فندقی شیطون!
با اغواگری‌ انگشت اشاره‌اش رو از روی شکم الفا رد کرد و درست مثل خود پسر به پایین پیرهنش  چنگ زد .

"همم؛ ببین چطور بخاطرت به نفس نفس افتادم‌. نمی‌خوای وقتی چشم هام خیس شده ازت بخوام بزاری کام شم؟ هوم گوک؟ دوسش نداری؟"
همزمان با زمزمه کردن کلمات وجب به وجب پیرهن الفای‌ کوچک‌ تر رو بالا کشید تا بدنی  که با عضلات محکم شکل گرفته بود رو ببینه.

"داری دیوونم‌ می‌کنی اکدیسا. نمی‌خوام کاری کنم که اذیت بشی"
این جونگ‌کوک نبود؛ کسی که باهاش در اون لحظه صحبت می کرد
گرگ خون خالصی بود که با وجود خواستنِ جفتش‌ نمی خواست آسیبی بهش بزنه. تهیونگ عاشق خون خالصِ مخفی شده درون جونگ‌کوک‌ بود.

𝐍𝐀𝐙 | Kookv (𝑨𝑼,𝑭𝑰𝑪)Where stories live. Discover now