1

900 114 6
                                    

حرکت بشینراننده
ها های عزیزاتوموبیل هاتون رو تو جایگاه قرار بدید و با
با شنیدن صدای داور از تیمش جدا شد و سوار ماراشیای مشکی رنگش
شد و استارت اول رو زد
پنج
چهار
سه
دو
یک
حرکتتتتتتت
صدای جیغ تماشاچیان در کنار جیغ الستیکای اتومبیل های مسابقه هیچ
بود
هر پنج اتوموبیل به سرعت و مهارت چشم گیری رانندگی میکردن همه
بهترین استعداد خودشون رو نشون میدادند
البته شکی هم درش نبود این مسابقه کلید رسیدن به مسابقات جهانی بود
پس همه بهترین خودشون بودن
اتوموبیل ها مدام از دیگری سبقت میگرفتن تنها یک ماشین بود که همیشه
اول بود و هیچ کس به گرد الستیکشم نمیرسید
ولی لی یون سول، راننده جوون و تازه واردی که هنوز با اسفالت پیست
مسابقه اشنا نبود فک میکرد میتونه اونو شکست بده
انگار بقیه فقد برای نفر دوم بودن تلاش میکردن هیچ کس حتی تلاشم
نمیکرد نزدیک جانگ هوسوک، راننده ترسناک و ماشین ترسناک تر از خودش بشه
این فرصت خوبی بود تا بدون رقیبای بیشتر به مقام اول برسه
فقد دو راند دیگه مونده بود و همچنان هوسوک اول بود
یون سول داشت از تمام زور ماشینش استفاده میکرد و مدام خودشو برای
اینکه فقد به ظاهر اتومبیلی که میخواست انتخاب کنه توجه کرده بود ،سرزنش میکرد
هنوز حتی نمیتونست راننده اون ماراشیا رو ببینه
کم کم داشت نا امید میشد
و از اون طرف هوسوک با خیال راحت به رانندگی پرداخته بود و اهنگ
مورد عالقش رو میخوند
انگار نه انگار این یک مسابقه ی حساسه
هوسوک در دنیای خودش بدون توجه به اطراف داشت از چیزی که وقتی
نوجوون بود بهش علاقه پیدا کرده بود و با کمک پدر دوستش بهش
رسیده بود لذت میبرد
اون عاشق صدای لاستیک اتوموبیلش موقع حرکت بود
برای مردم این فقد صدایی جیغ کشان بود که بعضی ازش خوششون میومد و بعضی نه ولی برای هوسوک
اون سمفونی رسیدن به هدفش بود
هر بار که این صدا رو میشنید روحش جلا پیدا میکرد و مصمم تر میشد
برای رسیدن به هدفی که سالها براش تلاش کرده بود
مسابقه با رسیدن هوسوک به خط پایان به اتمام رسید تماشاچیای هیجان
زده مثل دیوونه ها تشویش کردند
کاپ قهرمانی رو مثل دفعات قبل دست گرفت و بهش نگاه کرد
اروم با خودش لب زد
-افرین جانگ هوسوک، فقد ی قدم دیگه مونده تومیتونی
و بعد کاپ رو بالا سرش گرفت و رو به بقیه لبخند زد
بعد از مراسم اهدای جوایز ماشین رو به داخل پارکینگ اختصاصی
خودش تو پیست برد و ازش پیاده شد به محض پیاده شدن ی نفر با بغل
گرمی ازش استقبال کرد
-مثل همیشه گل کاشتی سوکا ،اصن دیگه بهت نمیاد نفر دوم بشی
هوسوک از نمک ریزیای دوستش خنده درخشان کرد و چشمکی به
سمتش زد
به سمت اینه داخل پارکینگ نگاهی کرد و کرد و سوتی زد
-واوووو عالوه بر اینکه تو رانندگی عالی هستی تو استایل هم رو دست
نداری
-کیم تهیونگ پاچه خواری رو بس کن و بگو چی میخوای، من عملا لباس مخصوص مسابقه رو پوشیدم و هیچ تیپ زدن و استایلی در کار نیست پس؟؟

----

안녕 여러분😃👋🏽
بچه ها این داستان رو خیلی وخته نوشتم و تموم شده
اگه میخواین بخونین تموم شده فقط باید اپش کنم
بابای

paradoxWhere stories live. Discover now