6

402 87 18
                                    

یونگی لحظه ای به خاطر حرفی که معشوقش زده بود موند، زندگی، بدون هوسوک؟
بدون لبخندای درخشانش؟
بدون باطری و منبع انرژیش؟
بدون سنجاب کیوتش؟
بدون هوسوکش ؟
حتی ی درصدم به این فکر نکرده بود
زندگی بدون هوسوک براش مرگ بود مرگی جنون آمیز
مرگی که می‌کشت ولی زنده نگهت می‌داشت زندگی بدون هوسوک چیزی غیر قابل تعریف برای یونگی بود چیزی ک حتی یک ثانیه هم بهش فک نکرده بود
بدون هیچ حرف اضافه خیلی آروم ولی قاطع در جواب هوسوک گفت
*دیگ حق نداری بری تو پیست مسابقه جانگ هوسوک
-چ..چی؟
یونگی بدون حرف زدن به سمت اتاقشون رفت در رو بست
اشکای هوسوک همچنان روون بودن، انگار دریاچه اشکش جز منابع تجدید پذیر بود
پایین مبل تو خودش جم شد و اروم و بی سر و صدا کریستال هاشو رها می‌کرد
یونگی بعد از انجام کارای اداری و اطلاع دادن به افسر مافوقش که چرا زودتر از موعود اومده از اتاق خارج شد و جسم به خواب رفته هوسوک اولین چیزی بود ک نظرشو جلب کرد
آروم بلندش کرد و روی تخت دو نفرشون که یونگی حتی با نگاه کردن به ش هم صدای خنده های خودشو و هوسوکش رو میشنید ،خوابوندش
آروم بالای سرش جملاتی رو میگفت
-هوسوک عزیزم، من نگرانتم نمیتونم دوباره تو اون وضعیت ببینمت ،هر بار به اون صحنه ای که توی خون غرق بودی فکر میکنم دیوونه میشم، قلبم متلاشی میشه، نمیخوام دوباره ریسک کنم و از دستت بدم
ببخشید خورشید من میدونم ک هدفت رسیدن به جام جهانی اتومبیل رانیه ولی لطفا درکم کن، قلبم دیگ توان نداره تو رو در حال مسابقه ببینه  بلایی سرت بیاد زندگیم سیاه میشه
خیلی خودخواهانس نه؟
ببخشید هوسوکم نمیتونم اجازه بدم همچین کاری بکنی
یونگی پیشونی هوسوک رو به آهستگی بوسید و از اتاق بیرون رفت
هوسوک بعد از بیدارشدنش و آگاهی از مکانی ک توش هست متوجه برگه ای روی عسلی کنار تخت شد
~ سنجاب کوچولوی من هیچ وقت به این فکر نکن ک طلاقت میدم هیچ وقت
فراموش نکن ک من اول عاشق تو شدم
نمیتونم ولت کنم
فقد دیگ اجازه نمیدم مسابقه بدی
ببخشید به خاطرخودخواهیم سان شاینم~
هوسوک نمیدونست از حرفای زیبا و دلنشین یونگی لبخند بزنه یا از منع کردن شرکتش تو مسابقات گریه کنه
شاید این همون پارادوکس اخلاقیه
همون چیزی ک هوسوک هیچ وقت درکش نکرده بود تا الان
زمانی هست که ما همزمان د‌و احساس مخالف به هم داریم
مثلا هم میخوایم گریه کنیم و هم بخندیم
زمانی هست ک ما دوست داریم کاری رو بکنیم ولی از انجام اون کار تفره میریم و علاقه ای بهش نداریم
شاید بهتره به جای پارادوکس بهش بگیم جدال مغز و قلب
قلب هر چی ک دوست داشته باشه به ما القا می‌کنه و مغز هر چی که برای ما و مفیده

----

یاح یاح یاح یاحححح
میرم پارت بعدی رو آپ کنم😂😂

paradoxWhere stories live. Discover now