2

543 95 9
                                    

-چرا میتونی ولی به شرط اینکه پشت تعریفات همچین جمله ای نباشه"هیونگ تو رو خدا با پدرم صبحت کن بیخیال این بشه که من وارث
شرکتش بشم" چون من همچین کاری نمیکنم
-هوسوک لطفا ،من میخوام برم دنبال ارزو های خودم دوس ندارم شرکت بابا رو داشته باشم
- تهیونگ چرا انقد احمقی پدرت برای دادن اون شرکت بهت هیچ شرطی نذاشته و حتی نگفته که باید شرکت رو تو همین صنعت نگه داری
-خب که چی
-احمقی دیگه، دیوونه میتونی ماهیت شرکت رو عوض کنی و ی شرکت مطابق با هدفت بسازی ،فهمیدی یا نه
تهیونگ لحظه ای ساکت شد
اصلا به این مورد توجه نکرده بود حالا دیگ میتونست حتی زودتر از موعود به خواسته اش برسه
-هیونگ عاشقتممممم
تو یک حرکت هوسوک رو بغل کرد مثل اینکه بالشتی بغل کرده باشه
اونو محکم فشار میداد
-واییییی خیلی خوشحالممممم
-ته...خفه...شدم
تهیونگ متوجه شد داره راه تنفس هیونگش رو میبنده
به آرومی هوسوک رو ول کرد و لبخند خجلی زد
هوسوک نفس عمیقی کشید و گفت
-بعله مشخصه
-ببخشی...
با بالا رفتن کرکره پارکینگ و ورود شخصی به اونجا تهیونگ حرفش رو خورد
-تهیونگ شی الان به جای اینکه پیش پسر عموت باشی و بهش دلداری بدی که دفعه بعد حتما اول میشه اینجا نشستی و با رقیبش هرهر کرکر راه انداختی؟؟
تهونگ اخم کوچیکی کرد و با لحن خشنی جوابشو داد
-چطوره به این نکته هم توجه کنیم که همین آقای پسر عمو ورودش به همچین مسابقاتی فقد با پارتی بازی پدر بنده بوده
-هع ،از دفعه قبلی که دیدمت زبون باز تر شدی پسر عمو
-درسته ولی تو هیچ تغییری نکری ،همون اشغالی هستی که بودی
-احمق چطور با کسی مثل من اینجوری حرف میزنی اگ پدرت نبود تو فقد ی تعمیر کار ساده بودی اینجا
-دهنتو ببند کیم یون سول اونی که بدون اسم و رسم خانوادش هیچی نیست ،تویی نه تهیونگ
هوسوک جواب بی احترامی یون سول به تهیونگ رو داد و به سمت در خروجی رفت
-ضمنا کاری نکن دفعه بعدی حتی نزارم سوم شی حد خودتو بدون بچه
یون سول رو پاشنه پاش چرخی زد و به هوسوک نگاه کرد
-پس اینجوریه اره؟تو دستور میدی کی چندم بشه درسته؟
پوزخندی بزرگ روی صورتش نشوند
-درسته ،ک چی
درست نبود، اون فقط برای اذیت کردن اون پسر همچین حرفی زد
- هیچی، به هرکی میخوای دستور بده ولی من نه چون میدونی راسش، من اصلا حوصله ندارم دستورات رو انجام بدم ،ممکنه ی چی بشه که طرف کلا از کرده و نکرده خودش بپشیمون بشه، دستور ک هیچی
قهقهه ای بلند زد و از پارکینگ خارج شد
-پسره ی ...
-متاسفم هیونگ
-چی؟؟برای چی
-اخلاق یون سول
-احمق برای چی تو معذرت خواهی میکنی
-من..
-عاههههه بیخیال تهیونگ ،فقد به هدفت فک کن نگران چیزی نباش مخصوصا کیم یون سول ،خودم آدمش میکنم
-نه هیونگ سر به سرش نذار،اون اتفاقی که پارسال برای جونگکوک افتاد...تقصير سول بود،اون به پدرش گفت کوک گیه
-چیییی؟؟؟؟چطور تونسته با اون پسر معصوم همچین کاری بکنه
انگار با فهمیدن این قضیه گلبول های قرمز خون هوسوک هم عصبانی شده بودند چون حتی تهیونگم میتونست قرمز شدن صورت هوسوک رو ببینه
-اروم باش به هر حال ک پدرش سه هفته بعدش مرد
-عاه...جونگکوکا..

----

یوربون وارت دومش تقدیم ب شماااا
بهش عشق بورزید تنهاس

paradoxDonde viven las historias. Descúbrelo ahora