پارت هفتم

54 15 0
                                    

سلام خوشگلا

قبل از اینکه بخونین خواستم یاداوری کنم که این فیک به فصل سومJemini Power و فیک The3sovereignty

مرتبطه.پس هر سه تاش رو همزمان باهم بخونین که گیج نشد.

---------------------------------------------------------------


بکهیون با چشمای ‌گرد به چانیولی که با

خونسردی کمربندش رو میبست،خیره شد.

چان به طرفش برگشت:کمربندتو ببنددیگه.

بک:اینجا چکار میکنی؟

چان به طرفش خم شد و درحالیکه کمربندش

رومیبست،گفت:حوصله رانندگی ندارم.میخوام

کنارت بشینم.

بک اخم کرد:یعنی چه؟

چان نگاهشوبه چشمای عصبی بک دادوبالحن

اروم گفت:یعنی دلم برات تنگ شده ومیخوام

فقط کنارت بشینم و رانندگیت رو نگاه کنم.

با پیچیدن صدای چن تو گوش هاشون،دست

از صحبت کردن برداشتن.

چن:خب ازاونجایی که دارم صدای جروبحثتون

رو میشنوم،فکر میکنم گوشیا مشکلی ندارن.

بقیه هم میشنوین صدام رو؟

همه تاییدکردن وبانشون دادن استارت از طرف

دختری که با لباس های سبز رنگ وکوتاهی

مقابلشون ایستاده،همه ماشین ها با سرعت

زیادی از جاشون کنده شدن.

صدای سهون توگوشی‌ها پیچید:خببب کایییی

بریم سراغ شرطمون.

بک صدای بقیه رو میشنید،ولی ذهنش اصلا

نمیتونست حرفاشون رو پردازش کنه.

فقط ناخوداگاه میدونست که هرصدا برای چه کسیه.هیچ ایده‌ای نداشت که چطور و چرا اون

صداها رو میشناسه.

شیو:هممون حفظ کردیم شرطتون رو بچه ها.

سهون درحالیکه فرمون رو میچرخوند،گفت:عه

هیونگ،بزار بگم.

سوهو:هرکدومشون دیرتر خارج بشه یا ببره.....

صدای قهقه‌ی چن تو گوشاشون پیچید:امشب

تاااااپه.

کای:و اون منم.

سهون:نه عشقم،اعتراف کن دلت برام تنگ ‌

WeCannotRememberWhere stories live. Discover now