سوکجین تا ساختمون یازدهم قدم زد و آهی از روی خستگی کشید.
بالاخره رها شده بود و میتونست به تنهایی توی خونهای که متعلق به خودش بود زندگی کنه.
به محض اینکه دبیرستانش رو تموم کرد و مدرکش رو گرفت، سریعا یه آپارتمان رو برای زندگی پیدا کرد تا هر چه زودتر از خونهی پدر و مادرش بیرون بزنه. خوشبختانه جایی که پیدا کرده بود به دانشگاهش نزدیک بود و اجارهی بالایی هم نداشت.
به قدم زدن ادامه داد. خانوم صاحبخونه بیرون آپارتمان دیده میشد و معلوم بود که منتظرشه.
«تو باید مستاجر جدید باشی درسته؟ خیلی خوش اومدی.»
صاحبخونه با یه صورت خوشحال گفت. اون یه خانوم مسن بود که زیاد لبخند میزد.
سوکجین لبخند زد و کلیدها رو از صاحبخونه گرفت. سپس هردو به طبقهی هفتم آپارتمان رفتن.
وقتی سوکجین به نزدیکی در رسید با صدای خانوم صاحبخونه متوقف شد.
«یه لحظه صبر کن پسرم.»
برگشت و متعجب به خانوم مسن نگاه کرد.
«بله؟»
«من باید یه چیزی رو بهت بگم. دلیلی که تمام مستاجرهای قبلی، این خونه رو ترک کردن همسایهت بوده. اون..عاممم..یکم پر سروصداست. میدونی؟ چون باباش یه وکیل قدرتمنده ما نمیتونیم عذرش رو بخوایم و هیچ دادگاهی هم جواب نمیده. متوجهی؟»
«اوه..راستش من مشکلی ندارم. اما مرسی که گفتید.»
سوکجین با یه لبخند قشنگ زمزمه کرد.
خانوم صاحبخونه از رضایت سوکجین خوشحال شد چون فهمید اون قرار نیست همین الان خونه رو رها کنه و زیر قرارداد بزنه.
بعد از رفتن صاحبخونه، سوکجین چمدونهاش رو که اکثرا شامل لباسهاش میشدن برداشت و به سمت خونه رفت. قبل از اینکه کلید رو توی قفل بندازه ایستاد و به در همسایهی روبهروییش نگاه کرد. هیچ چیز عجیبی اونجا دیده نمیشد پس فقط شونهای بالا انداخت و وارد آپارتمان خودش شد. با اون لحنی که زن از همسایهش تعریف کرده بود انتظار یه چیز خیلی وحشتناک رو داشت اما همه چیز واقعا عادی بود.
وسایلهاش رو وسط خونه رها کرد و خودش رو روی تخت انداخت.
«آه..فقط میرم دوش میگیرم و بعدش هم میخوابم. جابجا کردن وسیلهها باشه برای فردا.»
با خودش فکر کرد و بلند شد.
داخل حمام، آب داغ رو باز کرد و وقتی قطرههای آب بدن خوش فرمش رو ماساژ میدادن نالهای از روی رضایت سر داد.
از حموم بیرون اومد و چمدونش رو باز کرد تا یه لباس برای پوشیدن پیدا کنه.
لباسخواب کیوتش رو پوشید و بعد از برداشتن چشمبند همستریش، آمادهی رفتن تو تخت شد. باید امشب خوب میخوابید تا فردا سریع و پرانرژی کارهاش رو انجام بده.
«عاااح..فاااک.»
سوکجین با یه صدای فریاد از خواب پرید.
«وات ده هل؟ این دیگه چی بود!؟»
با خودش فکر کرد و چشمبند کیوتش رو بالا داد. واقعا حیرتزده شده بود. چند ثانیه بعد، صداهای دیگهای شنیده شدن.
«عاااح..ا-این..ح-حس..خیلی خوبی میده.»
این صداهای عجیب و غریب مشخصا از یه مکان خیلی نزدیک میاومدن.
سوکجین فهمید! این صداها از خونهی همسایهش میاومدن!
«یه نفر داره ناله میکنه؟»
سوکجین دوباره فکر کرد و بخاطر افکارش خجالتزده شد. اونها داشتن چیکار میکردن؟ و اینکار رو دقیقا با چند متر فاصله از خونهی اون انجام میدادن؟
به پشت دراز کشید و سعی کرد فقط بخوابه، اما صداها هی بیشتر و بیشتر شدن.
در نهایت مجبور شد بالشتش رو روی سرش بذاره و چشمهاش رو بهم فشار بده تا خوابش ببره؛ اما صدای نالههایی که همچنان ادامه داشت باعث شد خوابی که میدید اصلا دوستانه-خانوادگی نباشه!
صبح روز بعد، درحالی که هنوز بدنش خسته بود و خمیازههای پشت سر هم میکشید، از خواب بیدار شد.
لباسهاش رو با لباسِ جایی که توش کار پاره وقت انجام میداد عوض کرد و مطمئن شد که از همسایهش دوری میکنه.
به هر حال زیاد خوب عمل نکرد چون به محض خروج از خونه پسری رو دید که به دیوار تکیه داده..و بله! اون پسر با استایل خفن و دارکش همون همسایه بغلیش بود!
شاید بپرسید سوکجین از کجا و چطوری تشخیص داد که اون فرد همسایشه. خوب، باید بگم که اون پسر آمادهی رفتن بود و یه دسته کلید هم توی دستش داشت. اینها دلایل کافیای بودن درسته؟
سوکجین با حالتی که مشخص بود نمیخواد به اون فرد توجه کنه ازش گذشت و فقط فهمید که اون پسر چند سالی بزرگتر ازش بنظر میرسه و موهای مشکی و تیرهای داره. درست برعکس موهای بلوند و روشن خودش.
وقتی به محل کارش رسید، سریع پیشبندش رو بست و پشت پیشخوان کنار دوستش، جیمین، نشست.
در ظاهر داشت به حرفهای جیمین که راجب بازی ویدیویی بود گوش میکرد اما در واقع تمام حواسش جای پسر همسایه بغلی با اون بازوهای پر و خفنش بود.
«بنظرم کیوت بود.»
با خودش فکر کرد و ریز خندید.
________
بازوهای پر و خفن. آره؟
روایت داریم هرچی بازو کلفتتر، اونجا هم کلفتتر.🙄😂
شب آرومی رو برات آرزو میکنم جینا. 🙃💛
YOU ARE READING
MOAN || SEHUN×JIN
Romance[ناله/𝙈𝙊𝘼𝙉𝙎] 🎗️ «اوه سهون هَوَل و درانک میخواد مخ همسایهی خنگ و کیوتش، کیم سوکجین، رو بزنه...» ➪ 𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐓𝐨 𝐌𝐨𝐉𝐢𝐧𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 ᯽🍕 *خوندن این کتاب 30 دقیقه طول میکشه.. 🎗️ ️کاپل: سهون×جین 🎗️ ژانر: شورتپارت / فلاف / هپی...