توی دادگاه فرشتگان،همه درمورد فرشتهی کمکرسان حرف میزدن و منتظر بودن تا فرشته ارشد حکمش رو صادر کنه.
با ورود فرشته ارشد لی هیون،همه سکوت کردن و به احترامش از جاشون بلند شدن و با نشستن اون،همه سر جاشون نشستن.فرشته ارشد همه رو از نظر گذروند و نگاهش روی تهیونگ ثابت موند و شروع کرد به بررسی پرونده و خوندن مجازاتش:
-فرشتهی کمکرسان،کیم تهیونگ،تو مرتکب گناه شدی،مجازاتت رو قبول کن.
تهیونگ ایستاد تا فرشته ارشد مجازاتش رو اعلام کنه.فرشته ارشد به تهیونگ نگاه کرد،اون وظیفه شناسترین فرشته بود که همهی کارهاش رو درست انجام میداد،اما الان به خاطر گناهی که مرتکب شده بود،مجازات میشد:
-بالهات ازت گرفته میشه،جای زخم همیشه بهت یادآوری میکنه که چه گناهی مرتکب شدی.
اسمت از تمامی کتابها و ذهنها پاک میشه و هیچ کسی دیگه تو رو به خاطر نمیاره.
از قدرتت کم میشه تا وقتی که بار مجازاتت کم و کمتر بشه،ماموریتهایی که بهت داده میشه رو انجام میدی.فرشتهی ارشد با چکش دو بار روی میز کوبید و جلسه رو پایان داد.
بقیه فرشتهها با همدیگه زمزمه میکردن و سرشون رو تکون میدادن،انگار از مجازاتی که فرشته ارشد براش تعیین کرده بود،راضی بودن.اما هنوز فرشته کمکرسان،با شونههای خمیده،سرجاش نشسته بود و به پاهاش خیره شده بود.
داشت به اون روز فکر میکرد،اون خودش رو لایق مجازات بیشتر از این میدونست.
.
.
.
دوستهاش کتابشون رو برداشتن و رو به جیا گفتن:
-جیا ما میریم ناهار بخوریم،تو نمیای؟
جیا سرش رو از بین کوه کتابهایی که دورش چیده بود،بیرون آورد و گفت:
-نه من باید این کتابها رو بخونم،شما برید.
و مشغول صفحه زدن کتابش شد. دوستاش از کتابخانه بیرون رفتن،درواقع اکثر دانشجوها برای ناهار از کتابخانه بیرون رفته بودن و اونجا خلوت شده بود.نور از پنجرهها به داخل تابیده بود و اونجا رو روشن کرده بود،حداقل روشنایی اونجا باعث شده بود که جیا از صدای جیر جیر قفسهی کتابها که گهگاهی صدا میداد،نترسه.
کتابی که زیر دستش بود رو بست و کنار گذاشت و کتابی که جلد قدیمی داشت رو باز کرد که کمی گرد و خاک از کاغذهاش بلند شد.سرفهای کرد و دستش رو تکون داد تا خاک توی هوا رو دور کنه.
کتاب رو ورق زد و همینطور به عکسهایی که توی بعضی از صفحات بود،نگاه میکرد که عکس نمادین یک فرشته رو دید که تا به حال توی هیچکدوم از کتابها ندیده بود.
به صفحهی قبل و بعد اون عکس نگاه کرد ولی هیچ متنی درموردش نبود.پسر کنارش نشست و بهش نگاه کرد:
-اگه همینطوری به اون عکس نگاه کنی،سوراخ میشه.
و به حرف خودش خندید،انقدر بلند خندید که صداش توی کتابخانه اکو شد.
جیا پوکر به اون پسر نگاه کرد و گفت:
-اگه کمک نمیکنی،حداقل مزاحم نشو.پسر خندیدنش رو تموم کرد و با یه لبخند دست رو به طرف جیا دراز کرد:
-اسم من جونگکوکه. چند باری توی کتابخونه دیدمت.
جیا دست جونگکوک رو به آرومی فشرد و گفت:
-منم جیام...آره دارم روی پایاننامهام کار میکنم.جونگکوک مشتاق به جیا و کتابهایی که چیده بود،نگاه کرد:
-موضوع پایاننامهات چیه؟
-درمورد فرشتهها،ظاهرشون و وظیفهای که انجام میدن،تحقیق میکنم.
-واقعا؟!تحقیق درمورد فرشتهها خوراکمه،سوالی داشتی بپرس،من اکثر وقتها اینجام!جیا درمورد عکسی که توی کتاب دیده بود،کنجکاو بود،پس اون رو به جونگکوک نشون داد و پرسید:
-تا حالا همچین فرشتهای ندیده بودم،میدونی این چه نوع فرشتهایه؟
جونگکوک به کتاب نگاه کرد،و گفت:
-چرا این صفحهها خالیه؟هیچ نوشتهای نداره!اگه اشکالی نداره من این کتاب رو به امانت میبرم و به یکی نشونش میدم.جیا سرش رو تکون داد و گوشیش رو سمت جونگکوک گرفت:
-باشه،شمارهات رو برام سیو کن.
جونگکوک شماره رو توی گوشی وارد کرد و اون رو به جیا پس داد.
.
.
.
فرشته خبررسان،بالهاش رو بست و وارد اتاق فرشتهی ارشد شد.
نزدیک رفت و گفت:
-عکس فرشتهی کمکرسان توی یه کتاب پیدا شده!●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
این از پارت اول🙃
📬نظراتتون
یادتون نره ستاره رو رنگی کنید و ووت بدید⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
YOU ARE READING
Sin of angel [Completed]
Fantasyکیم تهیونگ،یک فرشتهی کمکرسانه که به بقیه کمک میکنه،طی یکی از ماموریتهاش یه اتفاقی میوفته و گناهکار شناخته میشه... برای بخشیده شدن گناهش باید ماموریتی که بهش داده میشه رو انجام بده..... ☆ژانر:چندشاتی،فانتزی،دخترپسری ☆کاپل:کیم تهیونگ و جیا ☆شروع:۱۴...