از دور ایستاده بود به جیا که توضیح پایاننامهاش رو شروع کرده بود،نگاه میکرد،لبخند کجی زد و از درِ سالن رفت بیرون.
منتظر موند تا سوژهی مورد نظرش رو پیدا کنه.
دوتا دختر که جثهی کوچیکی داشتن رو دید،در سالن رو باز کردن و میخواستن برن داخل که جلوشون رو گرفت و گفت:
-ببخشید میشه بپرسم ساعت چنده؟
یکیشون به ساعتش نگاه کرد که مرد یک دستش رو دور شونه دختر انداخت و با اون یکی دستش چاقو رو کنار کمر دختر گذاشت و رو به دوستِ دختره گفت:
-اگه دخترهای خوبی باشید بهتون آسیب نمیزنم،فقط کاری که میگم رو انجام بده.همهی اینها در چند ثانیه اتفاق افتاده بود و انجام هر کاری رو از دو دخترِ ترسیده،سلب کرده بود.
-گوشی که توی جیبمه رو بردار و ببر بنداز توی جیب یا کیف اون دختره که لباس آبی پوشیده و دفاعیه پایاننامه داره.
دختر نگاهی به دوستش که از ترس چشمهاش رو محکم بسته بود،انداخت و به مرد نزدیک شد که مرد ادامه داد:
-کار اشتباهی ازت سر بزنه،پهلوی دوستت رو پاره میکنم.دختر،ترسیده سرش رو تکون داد و گوشی رو برداشت و وارد سالن شد تا کارش رو انجام بده و از دوستش محافظت کنه.
نیازی به توضیح اون مرد نبود،چون میدونست امروز دفاعیه کیه؛اون سال پایینیه جیا بود و جیا رو میشناخت.
.
.
.
جیا وارد دستشویی شد و به آینهای که اونجا بود نگاه کرد.
لپهاش قرمز شده بود،دستش رو روی گونههای قرمز و داغش گذاشت.
رژلبش رو درآورد و مقداری به لباش زد تا پررنگتر بشه.
بوسی برای خودش فرستاد و از دستشویی بیرون رفت.
جلوی در دستشویی گوشیای درون جیبش زنگ خورد،گوشی ناشناسی که توی جیبش بود رو درآورد و با تعجب بهش نگاه کرد.
-این گوشی مال کیه؟چطور از جیب من سر درآورده؟ناگهان فکرش به سمت دختری رفت که توی مراسم بهش تنه زده بود.
تماس رو برقرار کرد و منتظر شد تا فرد پشت خط حرف بزنه.
-سلام جیا کوچولو!
-شما؟!
مرد خندهای کرد و گفت:
-ها ایل وو...شناختی؟یا یادآوری کنم؟جیا با شنیدن اسم "ها ایل وو" پاهاش کمی شل و بی حس شد،دستش رو به دیوار گرفت تا از افتادنش جلوگيري کنه.
-چطوری پیدام کردی؟
انگار اون سوال به مذاق مرد خوش نیومد چون گفت:
-من رو دست کم گرفتی؟
ها ایل وو،دید سکوت جیا داره کِش پیدا میکنه و جواب نمیده،ادامه داد:
-دلم برات تنگ شده،بیا تجدید دیدار داشته باشیم!جیا عصبانی صداش رو بلند کرد و گفت:
-چرا باید بیام قیافهی نحس تو رو ببینم؟!
مرد پشت خط با خونسردی گفت:
-قیافه من که نه...ولی نمیخوای راهبه کیم رو ببینی؟!اگه دلت میخواد که راهبه کیم هم مثل پدر و مادرت سوراخ سوراخ نشه،خودت رو زود برسون،ممکنه از دلتنگی کارهای خطرناکی ازم بربیاد.تماس قطع شد و صدای پیامکی که حاوی یه آدرس بود،اومد.
ترس از دست دادن راهبه کیم به دلش افتاده بود،فورا رفت بیرون و یه تاکسی گرفت و به سمت آدرسی که ها ایل وو داده بود راه افتاد.
توی تاکسی بود که گوشیش زنگ خورد،با دیدن اسم "فرشتهی نجات" تازه یادش اومد بدون اینکه به تهیونگ یا جونگکوک بگه،اومده بود بیرون.
فکر کرد باید قبل از راه افتادنش به راهبه کیم هم زنگ میزد تا مطمئن بشه که ها ایل وو گروگان گرفتتش یا نه؟
YOU ARE READING
Sin of angel [Completed]
Fantasyکیم تهیونگ،یک فرشتهی کمکرسانه که به بقیه کمک میکنه،طی یکی از ماموریتهاش یه اتفاقی میوفته و گناهکار شناخته میشه... برای بخشیده شدن گناهش باید ماموریتی که بهش داده میشه رو انجام بده..... ☆ژانر:چندشاتی،فانتزی،دخترپسری ☆کاپل:کیم تهیونگ و جیا ☆شروع:۱۴...