سلام ❤
طبق قول آپلود شد 🤓 شرط ووت و کامنت داریم آخر مینویسم پس فراموش نشن 🥰
❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇
با صدای زنگ یه نفس راحت کشیدم و پاهام رو آماده کردم تا با بیشترین سرعت از کلاس بیرون بزنم .... کل کلاس کمرم زیر نگاهای سنگینش خم شده بود
_ جانگ کوک تو آخر کلاس بمون درباره تاخیرهای اخیرت صحبت کنیم
با شنیدن حرفایی که از بین لباش بیرون میومد انگار آب یخ روی سرم ریختن .... میموندم ؟ .... اخه برای چی ؟..... من که مطمئن بودن برای تاخیر و این چرت و پرتا نمیخواد باهام حرف بزنه وگرنه این همه وقت بهم زل نمیزد
از جام بلند شدم و کنار میزش وایسادم ولی سعی میکردم با نگاه بیچارم از سونا و بک خواهش کنم کمکم کنن از دستش فرار کنم .... ولی خوب اونا کاری از دستشون بر نمیومد و فهمیده بودم اخیرا اگر از دستشون کاری بر میومدم سعی میکردن زیاد دخالت نکنن .... نمیدونم شاید ترسیده بودن
وقتی که از خالی بودن کلاس مطمئن شد جلوم وایساد و یکبار دیگه سر تا پام رو از نظر گذروند
_ اونا وقتی عکست رو دیدن قبولت کردن .... خیلی هم خوششون اومده بود ..... ولی من ...... تو بهتر از لوهان نیستی اما با این رنگ مو فهمیدم آدم زرنگ هستی
با ترس بهش نگاه کردم ..... اونا کین ؟ ..... داشت درباره چی حرف میزد؟ ..... چرا هرجوری نگاهش میکردم نمیتونستم معلم مهربون خودم رو تو نگاهش پیدا کنم ؟
+ میتونم برم ؟
صدام میلرزید که خوب منطقی بود .... ترسیده بودم .... بیشتر از هر چیزی ترسیده بودم و فضای اونجا برام خیلی مرموز شده بود ..... باید با بچه ها حرف میزدم شاید اونا فکری میکردن یا خوب چیزی میفه.. ...
_ من مجبورم قبولت کنم چون اونا تورو قبول کردن به جای لوهان ولی من از بچه های خود سر و فوضول بدم میاد ..... به وقتش برای این که تو کیفم سرک کشیدی و به وسایلم دست زدی تنبیه میشی
با ترس نگاهش کردم و عاقلانه ترین چیز رو انکار دیدم
+ نمیدونم از چی حرف میزنید
سرش رو خم کرد و با اروم ترین صدای ممکن جوری که عرق سرد رو روی کمرم حس میکردم کنار گوشی زمزمه کرد
_ من که میدونم خوب میدونی.... ولی تسویه حساب ما بمونه برای بعد ..... حالا هم میتونی بری
دوتا پا داشتم دوتا پا هم قرض گرفتم و با بیشترین سرعت سعی کردم از اونجا فرار کنم .... اونم در حالی که حتی از پشت سرم میتونستم پوزخند روی لباش رو حس کنم
**********************************
×خوب الان ایده ای داری باید چیکار کنی مغز متفکر؟
أنت تقرأ
Wrong crash
أدب الهواة📚 خلاصه : جانگ کوک یه پسر دبیرستانیه که به شدت روی معلم جایگزین مدرسشون پارک جیمین کراش میزنه و به خاطر این که اون کمتر از یک ماه دیگه توی مدرسست برای بدست اوردنش به معلمش پیشنهاد یک شب رابطه رو میده ، رابطه ای که کل زندگیش رو دستخوش تغییر میکنه و...