یادم میاد کسی در میزد و وقتی باز کردم دیدم که تو پشت در ایستاده بودی. تو در رو برای باز شدن هل دادی و در حال آغوش گرفتنم می بوسیدیم.
منجر به همان چیزی شد.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
یادم میاد || مین یونگی || (ترجمه شده)
Фанфикداستانی کوتاه درباره دختری که برای تنها عشق زندگیش نامه می نویسد. (ترجمه شده) Main ver by => @taehyonce
1.5
یادم میاد کسی در میزد و وقتی باز کردم دیدم که تو پشت در ایستاده بودی. تو در رو برای باز شدن هل دادی و در حال آغوش گرفتنم می بوسیدیم.
منجر به همان چیزی شد.