یادم میاد وقتی من هلت دادم و به سمت آشپزخونه دویدم، چیزی رو برداشتم که من میتونستم از برداشتنش پشیمون بشم.
YOU ARE READING
یادم میاد || مین یونگی || (ترجمه شده)
Fanfictionداستانی کوتاه درباره دختری که برای تنها عشق زندگیش نامه می نویسد. (ترجمه شده) Main ver by => @taehyonce
2.1
یادم میاد وقتی من هلت دادم و به سمت آشپزخونه دویدم، چیزی رو برداشتم که من میتونستم از برداشتنش پشیمون بشم.