تیکه ی اول پیتزاش رو توی دهنش گذاشت.
با حرص جلوش نشسته بودم.
اسلحه رو جلوی پام گذاشته بود.
یه کلت معمولی بود.
قطعا برای کشتنش کافی نبود.
_خب میخوای همونجوری فقط بلومبونی؟؟
+نپرسیدی چی میخوای.
_مگه باید.....ولش کن...خب سوال اول تو کی هستی؟؟
+بهت گفتم نایت هستم دختری که بهت گفت اون کوزه رو بشکنی.
_چرا بهم گفتی کوزه رو بشکنم؟؟
+واضح نیست؟؟برای اینکه آزاد بشم.
_چرا اون تو بودی؟؟
+چون بعد مرگم هنوز به این دنیا وابسته بودم.
_تو که نمردی.
+چرا ولی دوباره زنده شدم.
_چطوری؟؟
+با اولین نفری که کشتی پارک جیمین با اولین نفری که کشتی من زنده شدم.
مادرم....
_و؟؟
+و هر آدمی که هر کدوم از شما ها کشتین یک سال به زندگی من اضافه کرد.
_یعنی تو......
+آره میخواستم تشکر کنم جیمین تو به تنهایی ۱۱۳ سال از عمرمو پر کردی البته جین هم بیکار نبوده ولی فعلا تو توی سدر جدولی.
_جین!صبر کن یکم آرومتر بگو.
+نه دیگه یکبار گفتم.
_خب بگو چجوری باید از این نفرین خلاص شیم؟؟
+اوووو باید من بمیرم.
_چی تو که کم کمش ۱۱۳ سال هنو داری.
+تو توی این ۳ ماه خیلی پرکار بودی تقصیر منه؟؟
_اگه بکشیمت چی؟؟
+اگه تونستی بکش.
_تنها کاری که باید بکنم اینکه عاشقت بشم البته یکم سخته ولی من زورمو میزنم.
+داری نفرینو روی کسی امتحان میکنی که خودش این نفرینو بوجود آورده؟؟
از جام پاشدم و گفتم:هر غلطی میخوای بکن من دارم با این نفرین حال میکنم تو مشکل اونایی که نفرینو نمیخوان پس فعلا.
اسلحه رو از روی زمین برداشتم و به سمت در رفتم.
کسی از پشت بازوم رو گرفت و گفت:من باهاش صحبت میکنم.
***
بعد حرف زدنش با جیمین کلی کیف کرده بود.
بلند گفت:بدو تهیونگ شی الان پیتزام تموم میشه هاااا.
تعجب کردم...
یعنی فقط تا وقتی که پیتزا داشت با بقیه حرف میزد؟؟
رفتم و جلوش نشستم و گفتم:خب از خودت بگو تو چجوری مردی؟؟
_کشته شدم.
+توسط؟؟
_یه مشت پسر توی دوره ی ۲۰ سالگیشون.
+ما تورو نکشتیم.
_منم نگفتم شما بودین...
+پس چرا....
_شما دارین تقاص اونارو پس میدین.
+چرا ما؟؟
_شما کوزه رو شکستین.
+جیمین میگه خودت بهش گفتی بشکنه.
_من به پسرای زیادی گفتم کوزمو بشکنن فقط جیمین کوزه ی منو واقعا شکست.
نتونستم جوابشو بدم.
_اتفاقا اون پسره هم که منو کشت جی ام بود.
بعد سرش رو بلند کرد و به جیمین نگاه کرد و گفت:اتفاقا خیلی هم شبیه جیمین بود.
خنده ای کرد و گفت:راستش تا قبل از این به تناسخ اعتقاد نداشتم ولی الان...الان همتون اینجایین و بعد از ۲۰۰ سال دوباره متولد شدین و دوباره با هم دوستین دوباره...دوباره...
یونگی گفت:البته دیگه دوست نیستیم.
_آهان خب من بعد مرگ خودمو خبر ندارم اما مطمئنم اگه من نمیومدم شما هم یک دخترو میکشتین.نه وی؟؟
وی؟؟؟
وی کیه؟؟
یکهو به خودم اومدم دیدم داری جلو صورتم بشکن میزنه و میگه:هی هی وی تو وی هستی.
+نه اسم من تهیونگه.
_نه اون همزاد قبلیت وی بود انگار.
+چیزی راجب همزاد قبلیم میدونی.
_آره میدونم که اون یه خواننده بود.
+و؟؟
_و اینکه اونم توی این قتل دست داشت.
+چجوری؟؟
_وقتی که من بهشون نزدیک شدم شما همتون خواننده بودین وقتی بهتون نزدیک شدم منو به جرم ساسنگ فن گرفتن هرچی من گفتم من نیستم ولی حرفمو باور نکردن.
بادیگارد های اونا منو میگرفتن و میبردن.
یکبار منو توی پائین شهر کره انداختن تا به خودم اومدم دیدم آدم های مریض و معتاد زیادی بهم افتادن و هر کدوم روی یه جای بدنم قیمت میزارن.از اونجا نتونستم فرار کنم.اونا منو بردن و کشتن.من سانسنگ فن نبودم.سولو فن نبودم.فقط با بقیه یکم فرق داشتم.
باورم نمیشد ولی مطمئن بودم که توی چشماش اشک رو دیدم.
قلبم گرفت.
چجوری یک نفر میتونست همچین داستان بدی رو داشته باشه.
آب دهنشو قورت داد و ادامه داد:ولی شما ها شما ها خیلی شبیه اونایین اونا مسئول مرگ من بودن اما الان من کاری میکنم تا هروز هزار بار آرزوی مرگ کنین.
هلاله ی خشم دورشو میتونستم از اینور شیشه ۳ سانتی حس کنم.
نامجون به من نزدیک شد و گفت:نایت وقتت تمومه.
_اشکال نداره خودتون دوباره بر میگردین.
+ما بر نمیگردیم.
_بر میگردین گوش به زنگ باش جینم قراره بهت زنگ بزنه.
+تو از.....اه ما بر نمیگردیم.
از جام بلند شدم.
جیمین به من نزدیک شد و گفت:چجوری میشه تورو کشت؟؟
نایت خنده ای کرد و گفت:میبینی که جیمین شی دیگه پیتزایی ندارم شما ها هم دیگه نمیخوایین بیایین پس دفعه ی دیگه که میای یه پیتزا با نوشابه برام بیار.
از جاش بلند شد و به سمت جیمین دستشو دراز کرد و جوری دستشو تکون داد که انگار دستش توی موهای جیمین بود.
به جیمین نگاه کردم ناگهان موهای جیمین تکون خورد جوری که انگا دستی بین موهاش داره تکون میخوره.
جیمین با چشمای گرد دستشو روی موهاش گذاشت.
نایت لبخندی زد و گفت:منتظرت میمونم.
و به سمت صندلیه وسط اتاق حرکت کرد و روش نشست.
نامجون دکمه ای زد و دستاش و پاهاش و کمرش دوباره بسته شدن.
***
YOU ARE READING
Cursed
Horrorاسم داستان:نفرین ژانر:ترسناک،اکشن،اسمات کاپل:تهکوک،............،............ هفت تا دوست صمیمی قدیمی که بعد مدت ها دوباره دور هم جمع میشن و برنامه ی یه تعطیلات تابستانه ی خفن میریزن. وقتی که دارن تعطیلاتشون رو میگذرونن از مردم اونجا میشنونن که طبق ش...