《لحظاتی داخل زندگی هممون وجود داره، که به نظر میرسه ما رو توصیف می کنه...
لحظاتی که انتظارش رو میکشیم
زندگی من قبل از اون خیلی ساده و از پیش تعیین شده بود
و حالا بعداز اون...فقط..بعد از اون شده》.
.
.
.روی تخت خوابش دراز کشیده بود و بدون هیچ حسی به سقف اتاقش خیره بود
از جاش بلند شد و کارتون گوشه اتاقش رو برداشت وسایل مورد نیازش را مثل کتاب های درسی چند تا قلم و چندتا دفتر را داخلش گذاشت
همین طور که نگاهش رو داخل اتاقش میگردوند
صدای مادرش رو از طبقه پایین شنید که اسم او را صدا میزد
لبخند کوچیکی زد و راهش رو به طبقه پایین کشاند
و پشت جزیره آشپز خونه نشست و به مادرش که مشغول ظرف شستن بود نگاه*چیزی یادمون نرفته جیمین؟
+سشوار؟
*نه..چراغ غوه برداشتی؟
جیمین تک خنده ای کرد و روب مادرش گفت:مامان میخوام برم کالج..دوره بقا که نیست اونجا خودشون دارن
مادرش بدون توجه به حرفش گفت:شارژ موبایلتو برداشتی؟
دوست پسرش یونگی همینطور که جعبه وسایلای جیمین رو میبرد که داخل ماشیین بزاره گفت:هرچیزی رو که جا گذاشت میتونم براش با ماشیین ببرم
*اوکی..یالا جیمین پاشو کلی راه پیش رو داریم
+باشه
*بزار من برا بار آخر یه نگاه به اتاقت بندازم
+ممنونم مامان
.
.هر سه یک جعبه به همراه داشتن و داشتن توی راه رو های خوابگاه قدم برمیداشتن
* اتاق۲۱ اتاق۲۲..اوه جیمین این اتاق توه
جیمین در رو باز کرد و هر سه وارد شدن..و دوتا دختر رو دیدن که روی تخت نشسته بودن و در حال منچ بازی کردنن
+اممم سلام..استف؟
یکی از اون دو دختر که قد بلند تری داشت از جاش بلنر شد و گفت:
÷درسته خودمم
+منم جیمینم
استف دستی روی شونه جیمین کشید و روب اون دختری که هنوز روی تخت نشسته بود گفت:این هم اتاقی جدیدمه..جیمین این میناست
مینا از روی تخت بلند شد و به جیمین خوش آمد گفت و روب دو نفری که هنوز دم در ایستاده بودن کرد و گفت:بیاین تو ما که گاز نمیگیریم
استف پوکی از سیگارش کشید و استایل جیمین را برنداز کرد و گفت:راستش برام ضدحال بود که قراره با یک سال اولی هم اتاقی شم..ولی بعدش به خودم اومدم و گفتم استف طرف خوب قضیه رو ببین..من راهنمای تو میشم...
مینا وسط حرف استف پرید و ادامه داد:
حتی بدون کارت شناساییه تقلبی هم به بهترین جاها میبریمت..مشکلی نیست
YOU ARE READING
AFTER⭐
Fanfictionبعد از اون⭐ •••• همه چیز از اون مهمونی شروع شد.. و من به کل تغییر کردم بخاطرش.. فکر میکردم همه چیز درسته...تا اینکه از واقعیت خبردار شدم. ژانر،:تینیجر، رمنس،دانشگاهی،زندگی روزمره،اسمات،کمی آنگست بازگردانی شده!