صبح بود شده بود و جیمین با کاغذی که کلاس بعدی شرو نشان میداد دنبال کلاسش میگشت!
کلاس مورد نظرش رو پیدا کرد و وارد شد
لندن رو دید که روی صندلی ای نشسته و کنارش یک صندلی خالی است
جیمین از فرصت استفاده کرد و کنارش جای گرفتبا صدایی پایین زیر لب سلامی به پسر سیاه پوست داد
پسر لبخندی زد و در جواب پسر و تازه کنارش جای گرفته بود سلامی دادجیمین لبخندی زد و سرش را برای پیدا کردن کتاب مورد نظر داخل کیفش برد
لندن با صدایی پایین که جوو کلاس خراب نشود گفت
*خوشحالم که تنها سال اولی کلاس نیستم
جیمین کتابش رو از داخل کیفش درآورد و به تقلید از لندن با صدایی پایین جواب داد: من هم استرسش را داشتم
لندن خواست آن مکالمه رو ادامه بده ولی حرف استاد مانع از ادامه آن مکالمه ی دوستانه شد
استاد قدم زنان جلوی دانشجویان قدم برمیداشت
=خب دوستان بباین شروع کنیم... شاهکار جین آستین... کی اینجا کتاب غرور تعصب رو خونده؟
جیمین و تعدادی دیگر دست خود را بالا بردند
=و وقتی بار اول خوندینیش نظرتون درموردش چی بود؟
جونگ کوک تازه به کلاس رسیده بود و بدون اینکه نظری جلب کنه روی صندلی نشست
=خب بیاید از زبون تازه واردمون آقای جئون بشنویم
خب مثل اینکه خوب نظر استادش را نثبت به ورودش جلب کرده بود!
جونگ کوک از سر خجالت دستی رو دست تتو شدش کشید
جیمین که تازه متوجه ی حضور او شده بود نگاهش کرد و برای این که تبلو نکنه رویش را بگردوند..
ولی خوب حواسش بود که چه میگوید!جونگ کوک نگاهش رو به استادش داد و در جواب سوالش جواب داد: الیزابت بنت باید کمی آروم بگیرد...
بقیه خنده ی ریزی کردند ولی جونگ کوک بدون توجه به آنها ادامه داد: اون اوقات تلخی برای دارسی رقم زد
استاد با لحنی کمی عصبانی گفت: داری میگی دارسی عاشق الیزابت نبود؟
جونگ کوک تکونی در جایش خورد و جواب داد: عشق مثل یک معامله میمونه.. نا هممون برای جلب توجه طراحی شده ایم... چیزایی که حلب توجه میکند را بیرون میندازیم و بومم... میتونیم عشق را خاموش یا روشن کنیم
جیمین نگاهی حرصی به اون پسر از خودشیفته انداخت و دستش را برای اجازه گرفتن بالا برد
=پارک جیمین... بفرمایید
جیمین با اعتماد بنفس شروع کرد به حرف شدن درمورد آن کتاب
+بنظر من فمنست ترین کتابی بود که تا حالا خوندم... اینکه یه زن قدرت اینو داره که دارسی رو رد کنه اونم وقتی که دارسی رفتار بدی باهاش داشت
YOU ARE READING
AFTER⭐
Fanfictionبعد از اون⭐ •••• همه چیز از اون مهمونی شروع شد.. و من به کل تغییر کردم بخاطرش.. فکر میکردم همه چیز درسته...تا اینکه از واقعیت خبردار شدم. ژانر،:تینیجر، رمنس،دانشگاهی،زندگی روزمره،اسمات،کمی آنگست بازگردانی شده!