momy!...

3.8K 78 4
                                    

Dami:top(+)
Youbin:bottom(-)

دامی دختر رو که داشت وحشیانه می بوسید به سمت اتاق می رفت. ترسی تو دل یوبین وجود داشت که داشت باهاش می جنگید تا بهش مقابله کنه.

۱ سال دامی منتظر دختر بود در واقع می خواست با خواست خودش انجام بده تا دختره رو نترسونه.

_من... می..ترسمم

+چیزی واس ترسیدن وجود نداره بیبی اوک؟ فقط قراره لذت ببری بهم اعتماد کن

بعد یوبین و آروم روی تخت گذاشت و پیشونیشو بوسید و سمت کشو کمدش رفت

دیلدو کمری ،ویبراتور،چشم بند و طناب برداشت

ولی حالا حالا ها باهاش کار داشت و کنار گذاشت.

سمت یوبین رفت و لب هاش رو وارد دهنش کرد. تشنه اون لی ها بود که یک سال منتظرش بود. نیم تنه دختره از تنش در آورد و از روی لباس نوک سینشو تو دستش گرفت و فشرد.

ناله دختره بلند شد و کمرشو از تخت جدا کرد و پاهاشو که مابین اون دختر وجود داشت جمع کرد.

از لباش دل کند رفت سمت گردنش. گردنش رو می مکید و مارک های سرخ و بنفش می زاشت (یاد شعری افتادم😂
یه توپ دارم قلقلیه، سرخ و سفید و آبیه، می زنم زمین هوا می ره😏😂)

لیسی به گردنش زد و ازش دور شد. لباس های خودش رو هم در آورد و روی دختره خیمه زد و سینه هاشو به دندون کشید. اون هارو می مکید. وقتی داشت این کار رو انجام می داد دست دیگرو به سینه دیگش رسوند و فشردش و اسپکی بهش زد. آنقدر این کار رو واس هر دو سینش انجام داد دا نوک سینه راستش و روی سینه چپش قرمز شده بود.

دستشو پایین آورد و به پوسی خیسش رسوند. دختره ناله بلندی کرد و در تلاش بود که پاهاشو ببنده ولی زود تر عکس العمل نشون داد و پاهاشو بیشتر باز کرد. پوسیشو می مالید و خیسیش بیشتر می شد. یوبین به کمرش قوس داد و دامی از فرصت استفاده کرد و بالش رو زیر کنر یوبین گذاشت تا راحت تر کار شو انجام بده.

شکمش رو بوسید و همینجوری پایین تر می رفت تا اینکه رسید به پوسی. یوبین از اون بالا سعی داشت بهش نگاه کنه ولی چون بالش زیر کمرش بود دیدش رو می گرفت و این دختره رو دیوونه می کرد. پوسی دختره رو بوسید و بدون اینکه لبشو ازش جدا کنه لیسی بهش زد و یوبین چنگی به ملافه ها زد.

انگشت فاکش رو هم آروم آروم وارد دختره کرد.

_ا...آههههه... درش بیااار.. درد دارههههه

+بهش عادت می کنی اوک؟ بعد چند دقیقه بهم التماس می کنی بیبی گرل

همینجوری که ادامه می داد یوبین ارضا شد و بی حال.

+این هنوز اولشه. یه کاری می کنم هزار بار ارضا بشی

سمت طناب رفت و دست و پاهاشو به گوشه های تخت بست جوری که دامی به هر چیز دختره دسترسی راحت داشت. دستشو همینجوری روی بدنش خط های فرضی می کشید تا اینکه سمت ویبراتور رفت و برش داشت.

Lezbian(oneshot Storys)Where stories live. Discover now