Soubin:top(+)
Gayun:bottom(-)قرار بود با سوبین بریم خرید واس مهمونی که آخر هفته وجود داشت.من بهش گفته بودم چیزی نخریم و لباس دارم و فلان ولی اسرار داشت که باید بریم خرید. بهم گفت که خودش هم خرید داره و الزامی هستش، خیلی می خوام بدونم قراره کسی که سال ها خرید نکرده چی بخره.
+گایون زود باش یه ساعته داری چی کار می کنی؟
_اومدم اومدم
برق لب گیلاسی رو که زدم تو آینده به خودم نگاه کردم.جیگر شده بودم یه تیکه ماه(ههه میشه بگم از خودراضی:))
از پله ها پایین اومدم و سوبین رو دیدم که به چارچوب در تکیه داده بود و داشت بهش نگاه می کرد. دست هاشو باز کرد و گایون رو میون بازو هاش قرار داد و بوسه ایی روی سرش گذاشت. سوبین هم چشم هاشو بست.
از کمر گایون گرفت و اون رو سمت ماشین هدایت کرد تا راهی فروشگاه بشن.
_تو چی می خواستی بخری؟
+منن...آممم.. یه چیزی که حتما خوشت می یاد.
_تو آخرش نمیگی مگه نه؟
+دقیقاااا نه خوب منو شناختی آفرین.
بعد از حرفش صدادار خندید.
وقتی رسیدیم داشتیم مغازه هارو چک می کردیم. قرار بود لباس هامون ست باشه نه اونجور ست فقط از نظر رنگ.
همینجوری که داشتیم نگاه می کردیم دیدم سوبین داره به یه مغازه فروشی نگاه می کنه . وقتی نگاهشون دنبال کردم از دیدن اون فروشگاه می خواستم جیغ بکشم و از اونحا فرار کنم. آخه فروشگاه وسایل جنسی این وسط چیکار می کرد؟
لپ هام عین توتفرنگی قرمز شده بود و به صورت سوبین نگاه نمی کردم.
سوبین به صورت پایین افتاده گایون نگاه کرد و پوزخندی زد. پس ازش هنوزم خجالت می کشید اوک...
دستشو گرفت و با خودش به سمت اون مغازه فروشی رفتن.
خب... همه چیز اونجا بود همه چیز ها همه چیز حتی لباس زیر و لوازم آرایشی هم بود انگار یک پکیج کامل واس سکس و شب هات بود.
یعنی چی تو سر اون سوبین می گذشت که داشت با پوزخند به وسایل ها نگاه می کرد من حتی جرئت بالا آوردن سرم رو نداشتم لعنتی.
من کنار وایسادم تا اون خر چی می خواد بر داره چون اول و آخر کار خودشو انجام میده.
داشتم با فروشنده صحبت می کردم که دیدم سوبین اومده با هزار جور وسیله. یا خدا حتما همه این هارو روی من امتحان می کنه آخه چه خبرههه
به وسایل ها نگاه کردم دیدم شمع هم برداشته.
_شمعع؟ واقعا؟
+خب آره چشه مگه. قراره روی تو امتحان کنم
BINABASA MO ANG
Lezbian(oneshot Storys)
Short Storyفقط قراره داستان های لزبین اسمات دار بزارم ژانر: فول اسمات /لزبین/روزمرگی . Gener: smut/lezbian/daily تاریخ شروع:۱۴۰۱/۵/۱۹ پایان نداریم هر کجا ایده ذهنم بیاد می زارم.و فقط داستان های کوتاه لزبین رو اینجا می زارم ولی اگه داستان بلند ایده اومد یه بو...