Youbin:top(*)
Bura:middle(+)
Hovan:bottom(-)خب بورا رشتش معماری بود و به ایتالیا ا نده بود دانشگاهش رو اینجا ادامه بده. در واقع اون هم خونه ایی داشت که باهاش چندان سازگاری نداشت فقط واس اینکه بی خونه نمونه اجاره کرده بود و هر ماه واسش پول می داد. علاوه بد معماری کار پاره وقت هم داشت تو رستوران کار می کرد.
از خرید برگشته بود. و وسایل هاشو روی کابینت گذاشت. هوا خیلی گرم بود واس همین رفت سمت یخچال و آب برداشت. آب رو که داشت می نوشید صدای ناله ایی شنید نه اوجور ناله ایی که از درد باشه چون خودش هم اونجور فکر می کرد وقتی نزدیک تر رفت صداش بیشتر می شد.
در اتاق رو باز کرد دید یوبین و هوان هم دیگر رو می بوسن در حالی که لخت هستند. چشم هاش گرد شده بود.
+شما ها دارین چه غلطی می کنین. این جارو با کلاب هایی که میرین اشتباه گرفتیین؟
آخرین حرفشو بلند گفت با اینکه از یوبین خوشش نمی اومد ولی دوستش هوان رو دوست داشت در واقع عاشقش بود.
*نظرت چیه تو هم با ما خودتو شریک کنی بیبی گرل؟..
چشام داشت گرد می شد و از شوک نمی تونستم در بیام همینجوری که به یه جایی زل زده بودم دیدم هوان لخت اومده پیشم.اون بدن برنزش بوبز های کمی پر که بهنظر من عالی بودن، رون های تپلش، منو وجه می آورد.
دستمو گرفت و منو به طرف تخت برد. در برابر هوان هیچ مخالفتی نمی کردم نمی دونم چرا
همین جوری که وسط تخت بودم اون دو طرف پاهاشو باز کرد و روی پاهام نشست و شروع کرد به بوسیدنم.خیی می بوسید جوری که چونه هامون خیس شده بود.
بوبین رو دیدم رفت پشت سرم ایستاد و لباسمو از تنم در آورد.سینه هامو از روی سوتین فشار داد که از حین بوسه ناله ایی کردم.همین جوری که داشتن ادامه می دادم یوبین سوتینمو هم ور آورد و نوک سینه هامو به بازی گرفت و لاله گوشمو می مکید. بدنم انگار روی کوره بود، داغ می کردم. هوان از لب هام دل کند رفت پایین تر، یوبین هم اونجا کارشو داشت انجام می داد
قفسه سینم بالا پایین می شد و به بدنم قوس های کوچیکی می دادم. خیلی حس عجیبی داشتم. یوبین یکی از سینه هامو ول کرد فکر که می کردم از سینه هام دل کنده دیدم هوان دهنشو جایگزین کرده و داره با زبونش باهاش بازی می کنه و می مکه. قوسی به بدنم دادم و ناله های بلندی می کردم
+ا...آهههههه فاااااک....ههههه
سر هوان رو گرفتن و به خودم فشردمش بعد از اینکه کارش هم با سینه هام تموم شد پایین تر رفت تا اینکه به زیپ شلوارم رسید.
منم چشامو بسته بودم و از کارشون لذت می بردم،زیر دلم درد می کرد. زیر چشمم به هوان نگاه کردم دیدم کار یوبین رو تایید کرد که به کارش ادامه بده.
هوان شلوار و شورتمو از تنم جدا کرد و به یه جایی انداختش.از مچ پام شروع به بوسیدن کرد و همین طوری که داشت پایین تر می اومد منم قوس های شدیدی به بدنم می آوردم و آهه و نالم هم شدید تر می شد.
راوری
هوان به پوسی دختره رسید و و بهش لیس زد این باعث شد دختره قوس شدیدی به کمرش بزنه
+ا...آهههههه هوااان کافیههههههه
*کجا کافیه تازه شروع شده
هوان و یوبین جاهاشون رو عوض کردن و منم تونستم از لذتی که بهم می دادن کمی استراحت کنم و هوا به مغزم برسه. روی تخت دراز کشید و هوان رو زیرم کشید جوری که پوسیش ردی صورتم بود و این دفعه یوبین شروع کرد به خوردن پوسی و من هم به خودن پوسی هوان.
_اا.....آههههههه..فااک اون دهنت خیلییی گرمههه
یوبین دهنشو وارد سوراخ بورا کرد و به دیواره هاش ضربه می زد که باعث می شد بورا به کمرش قوس برداره و از تخت جدا بشه. بورا هم پوسی دختر رو می مکید و هر چه قدر به کارش ادامه می داد پوسیش خیس تر می شد و مزه شیرین می داد. هوان هم سینه های دختر رو دو دستش می فشرد و خم شد و با انگشت فاکش پوسیشو می مالید. وقتی کمر دختره از تخت جدا شد سینه های هر دوشون به هم مالیده شد و هر دوشون ناله بلندی کردن+اآهههههه ههه
بورا ،هوان رو کمی بالا تر کشید و زبونشون تند تند تکون می داد و هوان رو به ارگاسم نزدیک تر می کرد. همینجوری که داشت ادامه می داد هوان خودشو خواست از زبونش جدا کنه ، بورا از رون سمت راستش گرفت و اونو به خودش نزدیک تر کرد و کام هوان رو صورتش پخش شد
این دفعه یوبین رو تخت دراز کشید و با هوان پوزیشن 69 قرار گرفت و با بورا پوسی دختره رو به بازی گرفتن. یوبین با پوسیش و بورا با سوراخش هوان هم با پوسی هر دوتاشون بازی می کرد.
حس خوبی به هوان می داد هم از جلو پر بود هم از عقب و یه چیز توصیف نشدنی ایجاد می کرد
یوبین انگشت فاک رو وارد پوسی دختر کرد و هوان تکون ریزی خورد و ناله اش بلند شد
_آهههههه.... درد میکنهههه... بکشش بیرونن
ولی به حرف اهمیت نداد و انگشت اشارشو هم اضافه کرد تا جایی ادامه داد تا درد جاشو به لذت داد. هوان هم انگشتشو تند تند تکون می داد.
هر سه تاشون به ارگاسم نزدیک می شدن
*تا من نگفتم جفتتون به ارگاسم نمی رسین
دو تاشون منتظر یوبین بودن تا به کام برسن
*با شمارش مننن...آهههه یک...دو...سههه
هر سه تاشون با فشار به ارگاسم رسیدن و ناله هاشون تو اتاق بلند شد و روی هم ولو شدن
روی تخت دراز کشیدن و هم دیگر رو بغل کردن.
___________________________________
بعضی وقت ها نمی دونم از لحاظ املایی درست می نویسم یا نه ولی از اون نظر ببخشیدحس می کنن پارت ها کوتاه هستش اگه کوتاه باشه تو کامنت ها بهم بگین حتماا
^-^
ESTÁS LEYENDO
Lezbian(oneshot Storys)
Historia Cortaفقط قراره داستان های لزبین اسمات دار بزارم ژانر: فول اسمات /لزبین/روزمرگی . Gener: smut/lezbian/daily تاریخ شروع:۱۴۰۱/۵/۱۹ پایان نداریم هر کجا ایده ذهنم بیاد می زارم.و فقط داستان های کوتاه لزبین رو اینجا می زارم ولی اگه داستان بلند ایده اومد یه بو...