+dami(top)
_yeonjin(bottom)امروز قرار بود استاد یوگاش بیاد. خیلی هیجان داشت حالا بگین چرا؟... چون روش کراش زده بود حتی از کراش زدن هم گذشته بود،عاشقش شده بود. اندامش خیلی درشت و عالی بود باسن بزرگش سینه های برجسته حتی الان هم باعث میشد دهنش آب بیفته. البته خودش هم دست کمی ازش نداشت ولی خب اون فرق داشت.
تو همین فکر ها بود که زنگ در زده شد. زود به سمت در رفت بازش کرد. دامی رو دید که با یک اک تو دستش داره بهش لبخند میزنه اون هم متقابلا بهش لبخند زد و راهی داخل شدن.
+آماده ای؟
_آر وسایل هارو آماده کردم
داشتیم حرکات یوگا رو انجام میدادیم. نمیدونم اومدم پورن زنده ببینم یا تمرینات رو انجام بدم.داشتم دیدش میزدم بهخاطر حواس پرتیم پام بد جوری گرفت. دامی فوری به سمتم اومد و از پام گرفت و با نگرانی داشت بهم نگاه میکرد.پام جوری درد گرفت که انگار حس کردم نفسم بند اومد حتی میترسیدم تکونش بدم(آقا واس من این اتفاق افتاده یعنی هر چی مینویسم واقعی هس خودم درد شو میفهمم چی میگه😂)
دست دامی رو گرفته بودم و چشام بسته، یکدفعه دیدم دستش داره تکون میخوره چشامو که باز کردم دیدم داره پامو ماساژ میده. حرکت یوگا جوری بود که باید به شکم دراز میکشیدیم و دست پاهامون رو از پشت به هم میرسوندیم منم که تو اونجور حرکت پام گرفت بدنم با ماساژ دامی شل شد و خودمو رها کردم.
نمیدونم چیکار کرده بودم که بدنم اینجوری کوفته شده بود چشامو بسته بودم که دیدم دامی داره میره بالاتر استرس گرفتم، نمیدونم چرا!
یکدفعه نفس های گرمی که به گوشم برخورد میکرد دامی گفت:
+اونقدر پرستیدنی هستی که حتی اهمیت نمیدم بهم علاقه داشته باشی یانه ازم متنفر باشی یا نه یا گرایشت چی باشه تنها چیزی که مهمی تو هستی.
بدنم با حرفاش مورمور شد بعدش با شنیدن حرفش که من اعتراف در نظر می گیرم زود برگشتم طرفش اصلا درد پام از یادم رفته بود
بهم نگاهدمیکرد انگار منتظر یه جوابی از جانب من بود پس منم لبامو به لبای نرم و توت فرنگی رسوندم. گرم بود و لطیف. بین بوسمون لبخند ملیحی کرد. اینو از کش اومدن دهنش فهمیدم.
+میخوام بدونم چقدر در برابر لمس های من تحمل داری؟
اول از پهلو هام شروع کرد.تو دستش میفشرد و نوازش میکرد.لعنتی اون دست ها منو خیلی تحریک میکرد. یواش یواش دستشو داشت بالا میبرد که روی نیم تنم و سینه هام قرار گرفت. نفس عمیقی گرفتم ،نباید آنقدر زود تسلیمش میشدم.
یک دفعه تو دستش فشرد. لبمو گاز گرفتم. با دست های لعنتیش داشت انگار ماساژشون میداد. حس خیلی خوب، نه تنها خوب محشری داشت.
لبامون رو هم میلغزید. وحشیانه همو میبوسیدیم منم فقط کمی از بوسه هاشو جواب میدادم .
یکدفعه دستشو زیر نیم تنم برد و از تنم جدا کرد. نفس هام سنگین شده بود. با نوک سینه هام بازی میکرد. از شدت لذتش اشک میریختم. از لبام دل کند رفت سمت سینم اینبار با زبونش و با اون یکیش با دستش. دیگه نتونستم نالمو نگه دارم.
_آهههههههه...داا..مییی
پوزخندی بهم زد و دستشو برد پایین تنم و شروع کرد ماساژ دادن.
_آههه...دامیی...خواا..هشش میکنم
دستشو از شلوار رد کرد. یکدفعه چشاش گرد شد.چرا؟ خب...
لباس زیر نپوشیده بودم+خودتو از قبل آماده کرده بودی؟(پوزخند میزنه)
_شاید...
کمرمو از زمین جدا کردم و بدنمون با هم برخورد کرد.
شلوار رو از تنم جدا کرد. به خیسی بین پاهام نگاه کرد. پاهام رو از هم جدا کرد و سرشو پایین برد و یکدفعه ایی شروع ببه لیسیدن کرد. جیغ خفه ایی کشیدم.
حس زبون گرم و خیسش بین پاهام منو بیش از حد تحریک میکرد جوری که به ارگاسم نزدیک میشدم.
_آهههه...داا..مییی... زبونتت...آهههه
از خنکی بین پاهام فهمیدم جدا شده و انگشتاشو جایگزین کرد
_سریعتررر....خواهششش میکنم...آهههههه
سرعت انگشتاشو بیشتر کرد. انگشتش راحت وارد و خارج میشد چون جوری خیس بود که حس میکنم پنج تا انگشتاش هم جا میشد.
صدای خیسی بین پاهام منو به ارگاسم نزدیک میکرد. لباشو به لبام رسوند و سرعت دستشو بیشتر کرد. وقتی داشتیم همو میبوسیدیم به ارگاسم رسیدم. بین بوسمون ناله بلندی کردم و روی زمین ولو شدم.دستمال کاغذی آورد و کان بین پاهامو تمیز کرد. بعد از اینکه به خودم اومدم با هم دیگه رفتیم حموم و اونجا بین بازو هاش تو آب گرم خوابم برد.
_______________________________
هاییی
امیدوارم بعد از مدت ها اینو قبول کنید
ESTÁS LEYENDO
Lezbian(oneshot Storys)
Historia Cortaفقط قراره داستان های لزبین اسمات دار بزارم ژانر: فول اسمات /لزبین/روزمرگی . Gener: smut/lezbian/daily تاریخ شروع:۱۴۰۱/۵/۱۹ پایان نداریم هر کجا ایده ذهنم بیاد می زارم.و فقط داستان های کوتاه لزبین رو اینجا می زارم ولی اگه داستان بلند ایده اومد یه بو...