چپتر 3
[نفس ، شلیک ، خون ، درد ، درد ، درد....]
_اوکی ولی فک کنم بهت گفته بودم مهمونمون رو صحیح و سالم برسون اینجا نه؟
با صدای دزموند نگاهشو که بی هدف روی سنگفرش های اونجا سرگردون بود، به جای گلوله که درست به لالهی گوش جانسون برخورد کرده بود برگردوند..
هری : منم فکر میکردم بخاطر هدفگیری دقیقم ازم تشکر میکنی..
با همون نگاه مغرور و از خود راضیش زل زد بهش و گفت..
_حالا هم به عنوان جایزه، به روش خودت اونو به حرف بیار.. اسم همدست هاش و کارتلی که ازش مواد میگیره رو ازت میخوام..
دزموند قبل از اینکه چشماشو توی حدقه بچرخونه گفت و بدون معطلی از دخمه ای که توش بودن خارج شد..
هری همینطور که پیراهنشو از تنش خارج میکرد، با خندهی عصبی به جانسون نزدیک شد..
جانسونی که بخاطر التماس ها و زجه هاش برای بخشیده شدن جونی به تنش نمونده بود ، باری دیگه از ترس به خودش لرزید..
هری : خب خب جانسون..الان فقط من و تو موندیم..من آدم دل رحمیم پس میتونی همین الان اون دهن فاکیتو باز کنی و الکی منو خودتو خسته نکنی..
با دیدن سکوتش.. نفسشو با حرص بیرون فرستاد و همینطور که به سمت کمد گوشهی اتاق میرفت با افسوس گفت..
هری : هوفف تویه بیچاره...اینا همش تأثیرات فیلمای هالیوودی و رماناس که فکر میکنید اگه دهن گشادتونو باز کنید و حرف بزنید ، اونی که بهش خیانت کردین از زیر سنگم شده شمارو پیدا میکنه و میکشتتون..
همینطور که با انبردستیِ تو دستش بهش نزدیک میشد ادامه داد..
هری : ولی افسوس که شما هیچوقت به اون قسمت فیلم که فردِ خیانت کننده در هر صورت به دست یکی از دو طرف میمیره توجه نمیکنید..
تموم شدن جملهش همزمان شد با کشیدن اولین ناخنش و بلافاصله بعد از اون، صدای فریاد جانسون که دیوارای اتاقو به لرزه درآورد و بی نفس شروع کرد به التماس کردن و زجه زدن برای بخشیده شدن...
هری : واقعا نمیدونم چرا مردم فکر میکنن با التماس کردن قراره دلم به رحم بیاد؟چرا هیچوقت براشون درس عبرت نمیشه و حرفشونو همون اول نمیزنن که حداقل مرگی راحت داشته باشن؟بجاش همیشه راه سخت رو انتخاب میکنن...
با افسوس گفت و از بین تمام وسیله های تیزی که روی اون میز بود..ساطوری برداشت..
هری : حس میکنم انگشتات مقصر اصلی هستن که اون مواد هارو تحویل گرفتن..
با تموم شدن جملش انگشت اشارشو با اون ساطور قطع کرد..
هری : شایدم پاهات که قبل از همه چیز رفتن به مکان معامله..
YOU ARE READING
little freak (L.S)
Fanfictionمیخواستم لمسش کنم اما انگار مقدر شده بود که لمس اون گناهه نگاه کردن به اون گناهه بوسیدنش گناهه وقتی که دیگه قلبش نمیزنه حتی فکر کردن بهش هم گناهه...