part : 1

1.5K 132 8
                                    

از زبان نویسنده:


چند روز از دیدن اخرین لبخند معشوقه اش گذشته بود؟


چند روز از اخرین باری که همو در اغوش گرفتن گذشت بود؟


چند روز از نگاه های عاشقانه شان بهم که هر کسی میتوانست حس کند که چقدر پاک و خالصانه است می گذشت؟


چند روز از آخرین باری که هم را بوسیده بودند ؛ میگذشت؟


نمیدانست..


جونگ کوک جواب هیچ کدام را نمیدانست


یا شاید هم قصد داشت اینطور وانمود کند و به خودش بگوید که تهیونگ برای او بی اهمیت است!


اما این یک دروغ محض بود


جونگ کوک کسی بود‌ که با هر لبخند تهیونگ ارزو میکرد


زمان بایستت تا او بتواند بیشتر این زیبایی رو ببیند


اما حالا تظاهر میکرد


تهیونگ برای اون یک فرد بی ارزشه


اما هیچ کس دقایق نبود کسی که برای آنها بی ارزشه رو نمی داند


پس چرا جونگ کوک میدانست


اون میدانست تهیونگ ۴۳۳۰ دقیقه است که به خونه نیومده


و فقط میخواست با گفتن این حرف به خودش که دلیل رفتارش تنها این است که انها مدت زیادی باهم بودند و او به شمارش دقایق نبود تهیونگ عادت دارد


نگرانی اش را توجیه کند


و به این فکر نکند که اگر آن شب بعضی حرفها را نمی زد


حالا بجای اینکه صبح وقتی چشمانش را باز میکند با نبود تهیونگ مواجه شود ، در اغوش تهیونگ بیدار میشد



شاید تنها چیزی که نیاز بود گفتن کلمه کوتاهی مثل: عذر میخواهم


بود


اما جونگ کوک نمیخواست اشتباهش را قبول کند..


البته این حرف مربوط به چند دقیقه پیش بود



جونگ کوک اشتباهش را پذیرفت


جونگ کوک قبول کرده بود که حرف درستی ان شب نزده


و بدون فکر کردن و از روی عصبانیت شروع به گفتن آن کلمات کرده


و حالا فهمیده بود کلمه ها چقدر مهم می توانند باشند










از زبان کیم تهیونگ:



با صدای زنگ هشدار گوشیم چشمام رو باز کردم


و دستم را به سمت گوشی بلند کردم تا بعد از قطع کردن صداش بخوابم



اما لحظه ای که زنگ ان را قطع کردم


روی صفحه ی گوشیم عکسی نمایان شد که با دیدنش حس دلتنگی تمام وجودم را پر کرد..


عکس از خودم و جونگ کوک..



چقدر دلم برای جونگ کوک تنگ شده


ما ۳روزه که یکدیگر را ندیدیم و این یک جورایی باور نکردنی است



نه بخواتر اینکه تا حالا باهم بحثی نداشتیم بلکه به این دلیل بود که ما هیچ وقت از هم دور نمی شدیم و با وجود دعوا هامون بازم طاقت دور شدن از هم رو نداشتیم و پیش هم میماندیم



اما اینبار بحث بین ما با همیشه فرق داشت و حرفی که جونگ کوک زد


باعث شد من نتونم خودمو کنترل کنم و خانه را ترک کنم



و حالا با دلی شکسته در خونه جین هیونگ منتظر ملاقات دوباره خودم و خرگوشم باشم




اما انگار ملاقات دوباره ما قرار بود‌ سریع تر از انتظارم رقم بخورد


و پیام مادرم این را تایید میکند



*امروز دوشنبه است پرورشگاه یادتون نره*



مادر من و مادر جونگ کوک برای اینکه فراموش نکنیم که باید همیشه به کسایی که مثل گذشته خود ما بودند احترام بگذاریم


هر دوشنبه هفته من و جونگ کوک رو مجبور میکنند که به پرورشگاه سر بزنیم.


و البته که اینبار قرار نیست من مثل همیشه فقط به این دلیل به اونجا برم



بلکه دلیلی به نام « دیدن دوباره جونگ کوک» وجود داره


که این برای من بهترین خبر دنیا هست!




از زبان نویسنده:


تهیونگ به پرورشگاه رفت


و جونگ کوک هم چند دقیقه بعد از تهیونگ با پیامی که از طرف مادرش به او ارسال شد متوجه شد امروز دوشنبه هست


و با خوشحالی سوار ماشینش شد و به سمت پرورشگاه به راه افتاد

𝐌𝐢𝐥𝐤𝐲 𝐭𝐞𝐚 | 𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘𝑚𝑖𝑛Where stories live. Discover now