خجالت زده به اطراف نگاه کردن-
سلام امم خوبید؟
راستش من متوجه شدم که برای هیچ کدوم از بوکهام مقدمه یا یه همچین چیزی نگذاشتم
پس تصمیم گرفتم برای هر کدوم یک پارت اینجوری بگذارم و راجب هر فیک توضیح بدم
_______________________________________
Milky tea
من گلوریا هستم ۱۵سالمه و این تقریبا سومین فیکی که من نوشتم حساب میشه
راستش من یک نویسنده نیستم چون واقعا حس میکنم نوشته هام خوب نیستند
اما نوشتن فیک و حرف زدن باهاتون بهم حس فوق العاده ای میده و امیدوارم شماهم فیک رو دوست داشته باشیدفیک چای شیری سومین فیکی که من نوشتم حساب میشه و تاریخ دقیق اولین باری که این فیک رو اپ شد رو نمیدونم اما قبل از مرداد ماه توی اینستاگرام شروع شده و تا پارت ششم رو اپ کردم
بعد از چند روز امدم در واتپد هم اپ کردم ولی خب بخواتر اینکه واتپدم رو حذف کردم دیگه نتونستم وارد اکانتم شدم اپ این فیک در واتپد متوقف شد
بعد از چند روز اپ فیک چای شیری(همین فیک) ، همه چیز من(قبلا اسمش کیوت من بود) و بهشت قرمز رو پاک کردم چون حس بدی داشتم و فکر میکردم واقعا ضعیفند
بعد مدتی با ویرایشی از فیکم (البته داستان اصلی تغییر زیادی نکرده) در ۱۰ مرداد اپ رو در ایسنتاگرام رو دوباره شروع کردم و به تازگی دوباره به واتپد اومدم
این فیک با کاپل ویکوک شروع میشه و بعد از چند پارت ویکوکمین میشه
تعداد پارتهاش کم (کمتراز۲۰) نیست ولی به ۵۰پارت هم نمیرسه
ویکوکمین در این فیک قراره به مشکلاتی بربخورند اما مومنتهای کیوت و صافت زیادی هم داریم
اختلاف سنی ویکوک با جیمین ۴سال استاگه سئوالی هم مونده بگید حتما جواب میدم
در اخر باید اعتراف کنم من واقعا برای نوشتن هر پارت استرس زیادی دارم از این لحاظ که شما از فیک من بدتون نیاد و امیدوارم فیکهام رو دوست داشته باشید
فوق العاده دوستتون دارم
شما مهربون ترینید
مراقب خودتون باشیدGloria_12November
YOU ARE READING
𝐌𝐢𝐥𝐤𝐲 𝐭𝐞𝐚 | 𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘𝑚𝑖𝑛
Fanfiction𝐌𝐢𝐥𝐤𝐲 𝐭𝐞𝐚 __________________𑁍________________ تهیونگ و جونگ کوک زوجی که حدود یک ساله باهم ازدواج کردن و عاشقانه همو دوست دارن اما مدتیه که احساس ناکامل بودن درونش شکل گرفته انگار که یک قسمت مهم از پازل عشق اونا گم شده چی میشه اگه گم شدشونو...