part:6

460 72 6
                                    

از زبان جیمین:
دست هیونگ رو گرفتم به طرف تخت بردم و با رسیدن به تخت خودم روش خوابیدم و به جونگ کوک اشاره کردم تا پیشم بیاد
یکی از اون لبخندهایی که عاشقشونم رو بهم زد و گفت
+میخوای بخوابی ؟
سرم رو به عنوان تایید تکون دادم
×اوهوم و تو باید پیشم بخوابی

از زبان جونگ کوک:
میدونستم این پیشنهادش بخواتر اینکه میخواد من یکم از افکارم دور بشم
اون خیلی مهربون بود

کنارش دراز کشیدم و بغلش کردم و موهاش رو بوسیدم

با صدای لطیف و زیباش صدام زد 
×کوکی هیونگ
دلم با اینطور صدا شدنم ضعف رفت
اون مدتی که تو پرورشگاه بود همش مجبور بود منو جونگ کوک شی (اقای جونگ کوک) صدا کنه

+بله جیمینی چیزی شده
×میشه..میشه منم بغلت کنم کوکی هیونگ
تو بغلم فشردمش و گفتم
+معلومه که اره کیوتی
محکم بغلم کرد و گفت
×ممنونم هیونگ بابت همه چیز
خوابای خوب ببینی

+توهم همینطور
و بعد چشمام رو بستم و خودم رو تسلیم خوابی کردم که من رو مدتی از حسهای بد دورکرد

از زبان تهیونگ:
با شنیدن حرف هیون کی خندیدم
-اوکی شوخی خوبی بود
ابیگل با کلافگی گفت
$تهیونگ ماهم ارزومون همین بود اما اون واقعا پسر جائه سنگه
-اما از موقع ازدواج اون فقط ۱۳سال میگذره و جیمین پانزده سالشه پس هیچ جوریه ممکن نیست
هیون کی جواب داد
=در واقع پارک دوبار ازدواج کرده یک بار زمانی که هنوز ادم مشهور نبود و یکبار سیزده سال پیش
همسر قبلی پارک تو تصادفی که چهارده سال و چند ماه پیش اتفاق افتاد میمیره و پسرشون که فقط یکسال بوده به پرورشگاه فرستاده میشه
به همون پرورشگاهی که پدر تو شش سال پیش بهش مراجعه کرد

هوسوک بعد بستن موهایی که حالا به رنگ قرمز در اومده بودن ؛ گفت
©در واقع ارتباط بین پدر تو و جائه سنگ به این فقط محدود نمیشه
اون دو بهترین دوستای هم بودن و هجده سال پیش شرکتی رو باهم تاسیس کردن که با ورشکست شدن شرکتشون و البته از بین رفتن حافظه پارک
این دوستی از بین رفت
تا شش سال پیش که..
به اینجای حرفش که رسید نا مطمئن به بقیه نگاه کرد
صورت همه مضطرب به نظر میرسد
شاکی از سکوت یهوییشون گفتم
-هعی چیشده ؟ ادامه بدین
میون کی بلند شد و از پشت صندلی بغلم کرد و گفت
=تو برامون مهمی باشه؟
دستاش رو از دور بدنم باز کردم
-متوجه نمیشم اینکارا چه معنی داره؟ چرا بقیه اش رو بهم نمیگین
ابیگل با صدایی که از همیشه اروم تر بود گفت
¢پدرت شش سال پیش توسط یکی از افرادش متوجه میشه که فرزند اول پارک نمرده و داخل پرورشگاهه
بخاطر همین اون میره تا فرزند دوستش رو به فرزند خوندگی بگیره که بتونه اینطوری از اون بچه محافظت کنه
اما موقعی که وارد پرورشگاه میشه شخصی باهاش تماس میگیره و تهدیدش میکنه که اگه جیمین رو به فرزند خوندگی بگیره یا به هر روشی با جیمین ارتباط داشته باشه خودش و همسرش رو میکشه
کیم یونگ سو (پدر تهیونگ) هم برای اینکه طبیعی نشون بده یکی از بچه های اون پرورشگاه رو به فرزند خوندگی میگیره
با ناباوری از جام بلند شدم
-این امکان نداره
هیون کی نزدیکم شد و خواست بغلم کنه که به عقب هولش دادم
-بهم نزدیک نشین دروغگوها
چجوری میتونین این حرف رو بزنید
من باور نمیکنم
بهم بگین دروغه؟

𝐌𝐢𝐥𝐤𝐲 𝐭𝐞𝐚 | 𝑉𝑘𝑜𝑜𝑘𝑚𝑖𝑛Where stories live. Discover now