عاشقتم😍
🏵🌼🏵🌼🏵🌼🏵🌼وقتی برگشتن سئول، یک ماشین گرفتن و به سمت خونه پدر مادر بکهیون رفتن، که البته، چانیول ترجیح داد اول بره پیش مادر و خواهر خودش چون تا الان مطمئنا خودشون رو کشته بودن از بیخبری.
چانیول:شب بخیر.
بک،دستاشو گرفت و گذاشت رو صورتش:دوست ندارم بری دلم تنگ میشه...
همسرش لبخندی از این همه خوشمزه و کیوتیش زد، و با گرفتن و کشیدن دستاش، بدنش رو در آغوش گرفت.
چانیول:من بیشتر...حتی نمیدونم این مدت چطور بدون بغل کردن تو دووم اوردم.
ابن بار پسر بزرگتر، دستاشو دور کمر عضلانی همسرش محکم کرد.
بکهیون:نمیدونم،ففط میدونم ترسناک بود.
چانیول:اما قرار نیست تکرار بشه..قول میدم...تو هم ناراحت نباش باشه؟
توی همون حالت سرشو بالا پایین کرد..
چانیول:حالا برو داخل، یکم استراحت کن،امشب برنگرد خونه باشه؟
بکهیون:چشم.
چانیول:افرین..
ازش فاصله گرفت و سرشو بوسید:خدافظ..
بکهیون:خدافظ.امروز دوتا خداحافظی سخت رو تجربه کرده بودن، یکبار با پیتر یکبار هم با هم. وقتی هر دو برگشتن خونه واکنش خوانوادشون واقعا قشنگ بود. اول بغلشون کردن و کلی قربون صدقه رفتن بعد شروع کردم به غر غر کردن از اینکه چرا بهشون دروغ گفتن، چرا همچین خطری کردن؟!
تا اون موقع کای پیششون بود تا غرغر هاشون و دعوای خاله و عموش رو تحمل کنه، با برگشتن پسر خالش با نیشخند جاشو به اون داد.کای:خوش برگشتی قهرمان!!شوهر کله خرت کجاست؟
بکهیون با حرکت دادن گردنش از روی بدن درد گفت:احتمالا اونم داره دادو بیداد های مامان و سوجینو تحمل میکنه..
تو اتاقش، تازه از حمام بیرون اومده بود. کای تمام مدت که اون داشت دوش میگرفت رو تختش جا خوش کرده بود و با psp ور میرفت.
کای:خب،پرنس پیتر چطور؟داشتین برمیگشتین چیکار کرد؟
پسر خالش، پرید کنارش روی تخت و بهش نگاه کرد.
بکهیون:خیلی ناراحت بود،راستش منم از الان دلتنگش شدم،کلی گریه کردیم.
کای:حالا اینارو بیخیال بکهیون ویدیو هاتون که تو فضای مجازی پخش شد راسته؟
بکهیون با تعجب بهش نگاه کرد:ویدیو؟
کای:پرت شدنتون از پل،یا چمیدونم دنبال کردن شما تو مترو؟
بک اینبار نفس کلافه ایی کشید:دست رو دلم نذار!!پدرمون در اومد...
کای:واقعا هم پدر در اومدن داره،اما حداقل الان سالم و سرحال برگشتین و به عکاسی فردا هم میرسین.
ČTEŠ
little trouble 💍👑
Fanfikce🌸side story (ongoing)🌼 🏵completed 🌼Short story 🏵Write by: nana.pink🐷 🌼Couple: chanbaek 🏵Gener:fluf, romance, 🌼drama,fantasy,smut🤏😁 👑started:29 August (2022) 💍finished:7 January (2023) 🌸🌸🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🌸🌸 زمانی که دو عاشق، تصميم بر...