تهیونگ بعد از بیهوش شدن امگاش با فریاد مادرش به خودش اومده و امگاش رو زود به پزشک رسونده بود و حالا منتظر پزشک بود تا بفهمه حال همسرش چطوره .وقتی شب به یادش می افتاد گرگش خیلی عصبانی می شد ،چطور نتوانسته بفهمه مشکل امگا چیه در حالی که امگا از ترس می لرزید و تا صبح نخوابید
خیلی احمق بود که نتوانسته از امگا کوچولو و ظریفی مثل جونگکوک مواظبت کنه
مگه با جنی چه رفتار هایی داشته که به خودش حق داده این رفتار ها رو با امگاش داشته باشه
حساب همه این ها رو می رسید ، ولی الان مهم امگای بیهوشش بودبا خودش درگیر و تو ذهنش نقشه هایی میکشید که پزشک از اتاق بیرون اومد
دلتا حال امگاتون خوبه و تحت تاثیر دارویی که دادم تا یکی دو ساعت خوابه
چش شده بود دکتر ، چرا یهویی بی هوش شد؟
از استرس و ترس بی هوش شده ولی فکر کنم یه دارویی هم خورده
دارو؟ دیروز فقط یه چایی نوشید و گفت که هیتش رو به تاخیر میندازه
اوه فکر کنم اون چایی باعث شده هیتش متوقف بشه و اگه امگایی اون چایی رو بنوشه دیگه واسه اون ماه دیگه هیت نمی شه
چی ؟ این چای خطرناکه؟ مریض که نمی شه؟!
اگه امگایی این چایی رو میدونه که چیه حتما ضرر و فایدش رو می دونه و اینکه چای آسیبی نرسانده ولی باعث شده برنامه بدنش به هم بخوره و اون استرس و ترس هم باعث بدتر شدن حالش شده ولی الان حالش خوبه ، میتونید به خونه ببریدشان
تهیونگ با شنیدن حرف های پزشک عصبانی شد چرا که همسرش به سرش شیره مالیده بود و اون رو گول زده بود و بدتر از همه به خودش آسیب زده بود ولی همه این رو به کنار زد تا زمانی که امگا خوب بشه و بتونه خودش رو توجیه کند
وارد اتاق شد و امگا رو براید استایل بغل کرد و از اتاق بیرون اومد که مادرش رو دید
اوه خدایا تهیونگ حال جونگکوک چطوره چرا اینطوری شده ؟
چیزی نیست مامان از استرس و ترس اینطوری شده ، جنی با فرمون هاش روش تسلط ایجاد کرده می دونی که این کار با امگا ها چیکار می کنه و اینکه به عمو بگو از این کار جنی نمی گذرم
اوه باشه فعلا آروم باش جونگکوک رو ببر خونه و بهش برس اوه عزیزم چقدر ترسیده خدا میدونه
باشه خداحافظ
عصر همان روز
STAI LEGGENDO
The Pain Of Green Eyes
Lupi mannariاسم بوک عوض شده همون kim family قبل هست گم نکنید داستان زندگی کیم تهیونگ دلتا و کیم جونگکوک امگا جئون جونگکوکی که از آلفاها میترسه و با قوی ترین و خطرناک ترین گرگ جهان جفت میشه چگونه زندگی انتظار آنها را می کشد؟