❁𝐁𝐞 𝐌𝐢𝐧𝐞 2❁

366 89 15
                                    

#Be_Mine ❤️

گوئی نگاه چپکی بهش انداخت و سمت آشپزخونه رفت و با صدایی که به گوش بو برسه گفت:کافی بود اینو بگی تا جان با تیپا بندازتت بیرون... چون بشدت خجالتیه و از این حرفها خوشش نمیاد... حتی یونینگ هم جرات نداره از این حرفها بهش بزنه...

ییبو انگشتشو زیر چونش برد و با کنجکاوی تکرار کرد:یونینگ؟!

گوئی همینطور که از یخچال موادی که لازم داشت رو بیرون می‌آورد گفت:هوم دوست پسر گا...

ییبو زیر لب زمزمه کرد:دوست پسرش؟!

سرشو بالا آورد که نگاهش به جان که روی پله خشکش زده بود افتاد! با دیدن ناراحتیش تکونی به خودش داد و سمتش رفت! دستشو روی شونش گذاشت و آروم صداش زد:جان گا؟!
جان نگاهشو به چشم های پسر مقابلش داد!

ییبو با دیدن نگاه خیسش ابروی بالا داد، جلو رفت و بی تعارف پسر بزرگتر رو توی بغلش گرفت.

جان بی توجه به اینکه اون کیه و چرا بغلش کرده با پیدا کردن یه شونه سرشو روش گذاشت و اجازه داد صدای هق هقش فضای ساکت خونه رو پر کنه!

گوئی که مشغول آشپزی بود با شنیدن صدای هق هق مردونه ای، کفگیر بدست و با نگرانی از آشپزخونه بیرون اومد.

با دیدن جان که توی بغل ییبو داشت گریه می‌کرد ابروی بالا داد! نمیدونست چه خبره و چرا برادر بزرگش حال دلش طوفانیه!

خواست جلو بره اما ترجیح داد به آشپزخونه برگرده و اجازه بده جان کمی آروم بشه!

خوب میدونست بو توی آروم کردن دیگران سر رشته داره چون مدام دوست دخترهای زرزروشو موقع ای که ازشون جدا میشد بغل می‌کرد و با چند تا حرف کنار گوششون اونها رو آروم می‌کرد!

هیچوقت نمیفهمید ییبو چرا با همه میپره و چرا یه نفرو برای بودن کنارش انتخاب نمیکنه؟! اصلا چه چیز جالبی توی هرز پریدن وجود داشت؟!

هوفی کشید و سعی کرد بی توجه به افکارش به کارش برسه.

ییبو دستشو روی کمر جان دورانی میچرخوند و توی ذهنش به این فکر می کرد که پسر بزرگتر چقدر بغلیه!

جان که بعد از کلی گریه ارومتر شده بود با خجالت از بغل ییبو بیرون اومد! سرشو پایین انداخت و درحالی که با انگشت‌هاش بازی می‌کرد من من کنان به حرف اومد:من... من... متاسفم...یه لحظه نفهمیدم چیشد...

ییبو دستشو زیر چونه ی جان برد و سرشو بالا آورد! چشمکی به چشم های گیچ و متعجب و خجالت زده ی جان زد و گفت:نیاز به معذرت خواهی نیست جان گا... چون خودمم لذت بردم از این بغل...

𝐁𝐞 𝐌𝐢𝐧𝐞❤︎

چشم های جان گرد شد! منظورش چی بود؟! لذت برده بود؟! از چی؟!

مال من باشDonde viven las historias. Descúbrelo ahora