بلاخره بعد مسافت طولانی ای که طی کردن به جزیره رسیدن.
نامجون با دیدن سفینه بزرگ گفت:
@ نگا کنین...اونجاسهر هفتاشون با حیرت به جنگل که داغون شده بود نگا کردن، از ماشین که بالای یه تپه بود پیاده شدن و به جلوشون خیره شدن.
& همه جا داغون شده که
٪ یعنی ممکنه اون سفینه ادم فضایی ها باشه؟
# بعید میدونم اخه چرا باید ادم فضاییا بیان اینجا
تهیونگ دست به سینه گفت:
~ شاید چون ما خیلی خفنیمیونگی پوکر به ته نگا کرد که بین صحبتاشون کوک نگران روبه جیمین گفت:
* جیمین حالت خوبه؟با این حرف همه سمته جیمین برگشتن که دستاشو دوره خودش پیچیده بود.
+ چیزی نیست فقط....حالا که نزدیکه سفینه هستیم بیشتر احساسه خطر میکنم
(جیمین که قدرته مقاومت داره میتونه خطر رو حس کنه)~ بایدم اینجور باشه منم حسه خوبی نسبت به این سفینه ندارم
& ممکنه الکساندر باشه؟
@ نمیدونم احتمالا یا خوده الکساندره یا یچیزی مربوط بهشه....ولی هرچی که هست باید مراقب باشم
٪ فعلا باید تهیون و رفیقاشو پیدا کنیم ممکنه اسیب دیده باشن
+ خب...چطوری پیداشون کنیم؟
نامجون پیشونیشو خاروند و همونطور که به جنگل خیره بود توی فکر رفت.
چندمین بعد با فکری که به ذهنش رسید بشکنی زد، قدرتشو فعال کرد و با دستش سعی کرد صفحه ای از نقشه ی جزیره رو پیدا کنه، رو به بقیه گفت:
@ با اطلاعاتی که ازشون داریم میتونم جاشونو پیدا کنم...فقط بهم بگین لباسه تهیون چه رنگی بود؟
٪ یه تیشرت سفید با شلوار لی آبی
نامجون بعده زدنه اطلاعات منتظر موند تا قدرتش پیداشون کنه.
زیاد طول نکشید که تونست جاشونو پیدا کنه.
@ ایناهاش...اینجاست
با دستش به نقطه ی قرمز رنگی که تهیون رو نشون میداد اشاره کرد.
تهیونگ چشماشو ریز کرد و گفت:
~ تقریبا وسطای جنگله..نزدیکه سفینه+ این خطرناکه باید زودتر بریم سراغشون تا اتفاقی براشون نیوفتاده
~ من میتونم با قدرتم سریع برم پیشش
تهیونگ خواست قدرتشو فعال کنه که نامجون جلوشو گرفت.
@ نه تهیونگ..استفاده ی زیاد از قدرتت باعث میشه خسته شی و جونی برات نمونه...ما به قدرتامون نیاز داریم...هنوز معلوم نیست قراره با چی روبه رو بشیم

YOU ARE READING
⚫𝐋'𝐀𝐔𝐓𝐑𝐄 𝐌𝐎𝐍𝐃𝐄⚫
Science Fiction𝐋'𝐀𝐔𝐓𝐑𝐄 𝐌𝐎𝐍𝐃𝐄.......... دنیای دیگر....... ۷ ماه............. ۷ ماه از آن اتفاق میگذرد و....... مردم کم کم دارن فراموش میکنند و به زندگیشان ادامه میدهند...... نوزادان متولد میشوند...... بچه ها به مدرسه میروند..... جوانان کار میکنند...