| 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑 : 𝐂𝐰𝐭𝐜𝐡 |

667 115 14
                                    


‌𝐂𝐰𝐭𝐜𝐡 :
{حس خوب بغل کردن که فقط میتونید با یک نفر حسش کنید}


چیشد که سر از اینجا درآورد؟
چیشد که به این حال و روز افتاد ؟
مامانش از همون بچگی بهش می‌گفت سر به هوا می‌گفت آخر سرتو با اینکارات به باد میدی و امروز انگار همون روز بود
الان اصلا تو کدوم گوری داشت نفس می‌کشید ؟
اینجا کجا بود اون ادمای عجیب غریب کی بودن ؟
و اینها سوال هایی بود که انگار هیچ جوابی پشتشون نبود ...
لنگون لنگون خودشو به در رسوند و محکم در زد
+حداقل بزارید برم دستشویی بابا باور کنید تا چندثانیه دیگه تو همین شیشه های عجیب غریب کارمو میکنما
کمی از در فاصله گرفت و منتظر موند
با نشدن خبری دوباره فریاده خودشو به گوش کلاغا رسوند ..
+تا سه می‌شمارم وگرنه همینجا کارمو میکنم اون موقع باید اینجارو تمیز کنید

1
2

شلوارمو در اوردماااا
2/5
داره سه میشه هااااا

_سرم رفت چی میخوای تو
قامت نسبتا رعنا پسر کله گوجه ای رو بلاخره دید
+چه عجب یادت افتاد یه بدبختو تو این خراب شده زندانی کردی ببخشید مزاحمت شدما ولی دستشویی دارم
_خب چرا صداتو انداختی تو سرت مثل آدم میگفتی میبردمت
+مگه با وحشیای کله گوجه ای میشه مثل آدم حرف زد ؟
پسر بزرگتر چندتا نفس عمیق کشید تا همینجا اون وروجک زبون درازو با دیوار یکی نکنه
_دنبالم بیا
پسر کوچیکتر میخواست مثل بچه آدم دنبالش بره ولی خب چه میشه کرد اون بچه اورانگوتان بود نه آدم ...
+اممم حالا که میبینم نمیتونم راه برم اخخخ حتی نمیتونم یک قدم بردارم
پسر بزرگتر متعجب برگشت و با یه قیافه وات د فاکی نگاهش کرد
_پس چطوری تا جلوی در اومدی ؟
+خب اون موقع درد نمی‌کرد یهو الان درد گرفت فکر کنم دارم میمیرم

بیاید به این فکر نکنیم که هیونجین تو سرش گفت کاش میمردی و موهای قرمزمو رنگ دندونام نمی‌کردی ...تو همین چند ساعت احساس پیری میکرد ...
ولی خب قطعا نگفته بلاخره قلبش از سنگ نیست که فقط خیلی علاقه به یکی کردنِ پسر مو طلایی با دیوار داره همین !
ناچار سمتش رفت و براید استایل بغلش کرد
پسر مو طلایی نه خیلی سنگین بود نه خیلی سبک ولی به هرحال مثل یه گربه چموش داشت تکون میخورد
+چرا دستکش دستته؟
_برای جزغاله نشدن تو
+چی ؟؟!
_هیچی بیا اینم دستشویی
آروم زمین گذاشتش و رفت گوشه ای وایستاد
ولی پسر مو طلایی داشت با قوه تخیلش پی اس فایو بازی میکرد ...
_چیه ؟ چرا منتظری میخوای من ببرمت ؟
+ها ؟ نبابا خودم میرم فقط چیزه میشه از حموم استفاده کنم چون واقعا حس میکنم بوی سگ مرده میدم
_همچین حست اشتباهم نیست ...باشه
بعد از چند دقیقه که پسر همونجا وایستاده بود هوف کلافه ای کشید
_باز چیه ؟
+اممم ...میشه بهم لباسم بدی ؟
_باشه سرورم حالا میشه زودتر گورتو بکنی اون تو تا من برم سر بدبختیایی تو ریختی سرم ؟
فلیکس ذوق زده سر تکون داد و داخل رفت
هیونجین تک خندی کرد و رفت تا برای پسر کوچیکتر لباس آماده کنه
خب اگه راستشو میخواست اون واقعا کیوت بود از نظرش یه کیوت چموش که باید با ده تا استامینوفن تحملش کرد ...

𝗕𝗹ø𝗱𝗻𝗶𝗻𝗴 [Hyunlix]🔛Donde viven las historias. Descúbrelo ahora