تهیونگ میترسه اما جونگ کوک ازش میخواد که بهش اعتماد کنه. اونا توی کشتی وسط یه اقیانوس بزرگن ، این نمادیه که نشون میده هردوشون توی این دنیا تنهان و هر لحظه ممکنه غرق بشن. چون عشق تهیونگ مثل اقیانوس خاصه ، اما این تغییری ایجاد نمیکنه - اقیانوس بی انتها، مثل عشق ابدی، ته رو میترسونه ، اون نمیتونه شنا کنه، اما بازم اقیانوس رو میخواد، همونطور که میدونه شاید توی عشقش شکست بخوره، اما دوباره تلاش میکنه.
اینجا اونا با هم دوستن، اما جی کی عاشق تهیونگ بود. مدام به این فکر میکرد که تهیونگ به مرد دیگه ای فکر میکنه یا نه ، فکر میکرد ته با شخص دیگه ایه، بخاطر همین هم حسادت کرد و ازش پرسید که اون مرد خوش شانس کیه، صد در صد نمیتونست حدس بزنه که اون مرد خودشه. بهترین لحظه برای تهیونگ بود تا عشقش رو اعتراف کنه.
YOU ARE READING
My only one | یکی یدونه ی من
Non-Fictionیک بار قسم خوردم که دوستت داشته باشم، و مهم نیست که قراره چی بشه. حتی مرگ هم ما رو نمیتونه از هم جدا کنه. اگر در این زندگی نتونم با تو ازدواج کنم، در بهشت با تو ازدواج می کنم. تو نه اولین و نه آخرین منی، تو یکی یدونه ی منی. ...