Jungkook pov:
از موقعی که جونگهیون برگشت با هیچ کدوممون حرف نزد
شاید اتفاقی افتاده و بهم چیزی نمیگه ولی اون هیچ موقع چیزی رو ازم مخفی نمیکنهمشغول خوردن غذامون بودیم که عده ای اومدم و کنارمون نشستم
÷خب جئون ها شنیدم قرار ازاد بشین تبریک میگم
ولی هیچ کدوم جوابی بهشون ندادیم
نگاه ریزی به تهیونگ کردم که دیدم چشم هاش پر از اشک و تندتند اب میخوره تا بغضش رو قورت بده×هی الان موقع این حرفا نیست میتونی ده دقیقه دیگه سلول otباشی
÷ن ن نه م من باید کاری انجام بده
و فورا رفتن
_سلولot چیه چرا اینقدر ترسیدنجوابی دریافت نکرد پس تصمیم گرفت ساکت باشه و ادامه نده
بعد غذا بلندشدم که بریم سلول با دستی که روی شونه ام قرار گرفت متوقف شدم
+کوک بیا زیرزمین
پس الان میخواست راجع به مشکلش حرف بزنه
بدون اطلاع دادن به تهیونگ رفتیم زیرزمین
و وارد اتاق شدیم که جونگهیون شروع کرد+جالبه میبینم بقیه رو توی خواب بغل میکنی
کوک حواست هست ما قسم خوردیم× تو واقعا برادر منی ؟ خودتم خوب میدونی علاقه ای به داشتن هرزه کنارم ندارم حتی اون دختر نیست که بخوام بهش علاقمند بشم
با شنیدن صدایی پشت در حدس زدم که تهیونگ باشه
با سرعت به سمت در رفتم و بازش کردم که دیدم کسی نیست
×جونگ اون فقط داره بهمون خدمت میکنه در عوض ازمون خواست تا موقعی که اینجاییم حواسمون بهش باشه
+حالا اینو ولش کن حالا که قرار ازاد بشیم دیگه حرفی نمیمونه ولی دقت کردی موقعی که حرف ازادی زدن چجوری بهت زده شده بود
×لعنت بهش مهم نیستمهم بود خیلیم مهم بود توی اون مدتی که تهیونگ رو شناخته بودیم هر دوتامون شیفته اخلاق ...رفتار..هوشش و زیباییش شده بودیم
به سمت در رفتیم و تصمیم گرفتیم به تهیونگ بفهمونیم که منظور از هرزه اون نبوده تا بتونیم بیشتر ازش استفاده کنیم
هر قدم که برمیداشتیم صدای شخصی که فریاد میکشید بلند تر میشد و اون کسی نبود جز تهیونگ
با سرعت خودمون رو بهشون رسوندیم و نگاهی به اطراف کردیم که دیدیم افراد ما با افراد جین میونگ عوضی دعوا کردن
به سمت تهیونگ که داشت با افرادی دعوا میکرد و بیشتر اسیب میدید رفتیم و جونگهیون با ضربه به بدن افراد عربده ای کشید که همه ساکت شدن+هوس مرگ کردین اشغالا یالا برگردین به سلول هاتون
رو به تهیونگ که دیگه جونی برای راه رفتن نداشت براید استایل بغلش کردم و بردمش داخل سلول و گذاشتمش روی تخت
YOU ARE READING
𝐖𝐀𝐑𝐍𝐈𝐍𝐆...
Action[تکمیل ] kookv کیم تهیونگ کسی است که از طرف خانواده طرد میشه و بعد از اتفاقاتی با خانمی تصادف میکنه و دادگاه دوماه حبس اعلام میکنه توی زندان با دوقلوهای جئون هم سلولی میشه و بعد از مدتی با اثبات هوش و جرئت خودش جئون ها بهش...