روز ها و ساعت هارو به سختی سپری میشد اما مواقعی که جونگ و کوک تصمیم میگرفتن حواسم رو پرت کنن واقعا خوب بود و خاطره های شیرینی درست میشددو روز تمام به حالت گرگم بودم و نتونستم از اتاق بیامبیرون
برای همین حالا که تقریبا از سه هفته کمتر
به زایمانم مونده
باید حداقل یکم حال و هوا عوض کنماز روی تخت بلند شدم و با سبد پر از تمشک به سمت اتاقکار دوقلوها رفتم
در رو باز کردم و بدون توجه به نگاه های بهت زده کوک و جونگ
رفتم و کنارشون نشستم×ببین کی تصمیم گرفته از تخت خوابش دل بکنه
_اینو از بچه هات بپرسجونگهیون خنده ای کرد
+تا دیروز که توله های تو بود حالا شد بچه های ما
_اینش به من مربوط نیست بهشون بگید کمتر اذیتم کنن تا بتونم بیشتر به دیدنتون بیام×ولی تهیونگی ما هر روز و شب کنارتیم
_این که من به دیدنتون بیامفرق داره+منطقیه
و لبخندی زد که من هم خندم گرفت
همینطور که به گوشه های اتاق سرک میکشیدم نگاهم به البوم افتاد
به سمتش رفتم و برداشتمش
مشغول ورق زدن البوم بودم و هراز گاهی به عکس بچگی سه قلوها میخندیدم
که به عکس تولد 19سالگی پسرا برخوردم
با دقت به عکس نگاه کردم درسته هر سه کاملا شبیه هم بودن ولی میتونستم بگم که کدوم جونگکوک و کدوم جونگهیون
برادرشون جونگهو تقریبا چند سانتی ازشون بلند تر بود ولی جونگکوک و جونگهیون هیچ تفاوتی نداشتنمشغول انالیز کردن عکس بودم که
دوقلوها کنارم نشستن+تو میدونستی ما سه قلوییم؟
_اهوم
×از کجا
_مونا×+آهان
غمی توی چشم هاشون بود که من رو هم ناراحت میکرد پس تصمیم گرفتم
ایده ای که داشتم رو مطرح کنم_من میخوام که بریم سفر
+کجا ...هاوایی چطوره
_خارج از کشور نباشه چون دلمبرای کره و غذاهاش تنگ میشه
×پس بریم ویلا خارج شهر که کنار ساحله
YOU ARE READING
𝐖𝐀𝐑𝐍𝐈𝐍𝐆...
Action[تکمیل ] kookv کیم تهیونگ کسی است که از طرف خانواده طرد میشه و بعد از اتفاقاتی با خانمی تصادف میکنه و دادگاه دوماه حبس اعلام میکنه توی زندان با دوقلوهای جئون هم سلولی میشه و بعد از مدتی با اثبات هوش و جرئت خودش جئون ها بهش...