پارت ۲

227 39 0
                                    

ویبره گوشی نانا رو مخش بود.با اینکه باسنش خیلی درد میکرد ولی پاشد تا اون صدای رو مخشو خفه کن ولی با دیدن شماره سریع به سمت در،با درد پرواز کرد تا هرچی زودتر به نانا برسه.از اتاق خارج شد ولی به دو قدم نرسیده پاش به چیزی گیر کرد و پخش زمین شد.با اخم برگشت تا ببینه چی شده که تازه متوجه بقیه شد.
همه با تعجب به جیمینی که روی زمین پخش شده نگاه میکردن و باعث سکوت بدی بینشون شد ولی این اتفاق راه فراری برای تهیونگ بود و اونم برای کونش حاضر بود هرکاری کنه،پس پا به فرار گذاشت.
×عشقم بعدا برات جبران میکنم باییییییییی
نانا اومد بره دنبالش که صدای گوشش که تو دست جیمین بود بلند شد.نانا اهی کشید و دستشو برای جیمین که همین طوری رو زمین ولو بود دراز کرد و کمکش کرد تا بلند بشه
^اوهوم(همون صدایی که بزرگا از ته گلوشون در میارن ،این همونه)
+سلام پدر
بابای جونگکوک با یه لبخند مهربونی به سمت جیمین رفت که جیمین خودشو مرتب کرد تا جلوی پدرشوهرش بد به نظر نرسه،یه لبخند ضایع هم زد، با ارنجی که تو پهلوش فرو رفت لبخندشو جمع کرد.
+اتفاقی افتاده اومدین بیمارستان ،پدر؟
بابای جونگکوک اغوششو باز کرد و جیمین و بغل کرد و کمرشو ماساژ داد
^رفیقم زنگ زد گفت بیام یه دست بازی بزنیم،منم بیکار برای همین اومدم.راستی،ببخشید اگه اون کودن تو راتاش زیادی اذیتت میکنه
جیمین به وضوح تغییر رنگ داد،از خجالت فقط دلش میخواست اب شه.نگاهی پراز خشم به نوناش کرد که خودشو به ندونستن زده.
گوشی نانا برای بار چند زنگ خورد که اینبار نان با موفقیت جواب داد
_چی شده جین؟؟
∆نظرت چیه اصن گوشیتو بشکنی
_ها؟
∆میدونیییییییی دارم چندباره زنگ میزنمممممم؟؟
_باشه بابا کلا ۲ بار زدی.حالا چکار داری
∆دو بار؟؟واییییی نانا من برای چی این موقع روز بهت زنگ میزنم؟؟
_امممممم میتونه برای این باشه که یه کینک سایز توت گیر کرده و زنگ زدی؟؟
∆نانا من خودم پزشکم.چرا باید به تو زنگ بزنم؟اصن اینا به درکککککک گم شو بیا اوژانسسسس
نانا تا اسم اوژانس و شنید بدون اینکه یک ثانیه هم حروم کنه دوید و جیمین در اغوش پدرشوهرش تنها گذاشت.جیمین تو او وضع احساس معذبی شدید داشت ولی قابلیت اینو نداشت که از اون بغل خلاص شه.
+امممم ببخشید پدر گفتیم اومدین با بابام بازی کنید؟؟
^اوهوم.قرار دو تا پیرمرد با هم بازی کنن و درباره نوه‌های ایندشون رویا پردازی کنن
نوه هاشون؟نوه هم نه،نوه‌هاشون؟جیمین کامل تیکه ای که پدرشوهرش بهش پروندو گرفت.یه خنده الکی کرد.
جیمین از اینکه تو بلندگو صداش میکنن برای اوژانس انقدر خوشحال نشده بود.سریع خودشو از توی بغل پدرشوهرش کشید بیرون و یه تعظیم سریع کرد و سریع پیچوند.بابای جونگکوک به وضعیت الانش خنده ای کرد و موهاشو زد بالا
^پس هنوز متوجه نشده هاهاها(واقعی دیگه نمیدونستم برای خنده چی بنویسم)

ادامه دارد...

امیدوارم خوشتون بیاد❤️

desire ~ارزو~Onde histórias criam vida. Descubra agora