یک هفته سریع ولی عذاب آور گذشت...
شیه لیان باید شکرگزار می بود که چینگشوان اجازه داده این روز آ خر رو توی خونه بمونه...
مطمئن بود اگه قرار بود ازدواج کنه اینقدر دردسر نمیکشید که الان به خاطر یک نمایشگاه داره میکشه...
از متر کردن تمام مراکز خرید شانگهای گرفته تا پرو کردن انواع لباسها همشون برای اون پسر جدید و البته سرسام آور بود ضمن اینکه این چند روز هیچ ارتباطی با هواچنگ نداشت، گذروندن روز هاشو سختتر میکرد...حتی اگرم به خودش اجازه میداد مزاحم اون پسر پرمشغله بشه فایدهای نداشت چون عملا نمیتونست... هواچنگ شمارهشو گرفته بود ولی تا الان هیچوقت بهش پیام نداده یا زنگ نزده بود و به همین دلیل شیهلیان هیچ راه ارتباطیای باهش نداشت وگرنه بهش التماس میکرد که دعوتشو پس بگیره تا از این عذاب رها بشه.
به هر حال امروز عصر باید به اون نمایشگاه میرفت و چینگشوآن رفته بود دنبال لباسهاش تا از خشکشویی بیارشون...ولی از جهتی هم وجود این دختر یک نعمت بود... اون خیلی چیزها راجب نمایشگاههای هواچنگ میدونست...
مثلا اینکه این کارت دعوت یک نشونه برای این بود که باید چه رنگی لباس بپوشه...
چینگشوان وقتی رنگ سفید طلایی کارتو دید از ذوق داشت پرواز میکرد چون فکر میکرد دلیل انتخاب این رنگ شیهلیانه... با توجه به سابقهی مراسمهای دارک این هنرمند معروف به نظر مییومد استفاده از رنگ سفید واقعا همه رو متعجب کرده بود.
شیهلیان همونطور که رو کاناپهش ولو شده بود؛ دزدکی کامنتهای ویبو هواچنگ رو چک میکرد و به نظرش دیگه این یک نمایشگاه ساده نبود...این اولین ایونتی بود که هواچنگ امسال برگزار میکرد و همه به شدت منتظر نمایش آثارش بودن...
از اونجایی که این مرد یک هرنمند کامل بود میتونستی همه جور هنر از نقاشی و مجسمهسازی تا حتی منبت و چوب هم توش ببینی و این تغیر تم ۱۸۰ درجه دعوتنامهها همه رو هیجان زده کرده بود.
ولی شیهلیان هیچ وقت فکر نمیکرد که اون پسر اینقدر معروف باشه که دخترا برای دیدن یک عکس ازش خودشونو به زمین و زمان بکوبن.
شیهلیان لباشو کج کرد و به دنیای قلب و آکلیل زیر پستهای هواچنگ چشمغره رفت و گوشیشو کنار گذاشت.
خب اعتراف میکرد که اولین بار که هواچنگ رو دیده بود واقعا جذب ظاهر اشرافی و خیره کنندهش شده بود ولی الان...
فقط حس میکرد دلش براش تنگ شده!
" شیهلیان دوش گرفتی؟ "صدای چینگشوآن بود که هنوز وارد خونه نشده بود داشت غر میزد...
شیهلیان با دیدن اون کاورهای لباس دستش در لحظه حس کرد قلبش داره فرو میریزه...فقط امیدوار بود زیاده روی نکرده باشن.
آماده شدن اون پسر اونقدرا هم طول نکشید و حدود 40 دقیقه بعد حاضر و آماده بود.
ESTÁS LEYENDO
Plumeria in Red Wine
Romance⚡پلومریا در شراب سرخ 🍷 Couple: Hualian (HuaCheng x XieLain) Genre: Romance Writer: Winkey شراب قرمز سکرآوره... ذره ذره باهش مست میشی ولی تاثیرش طولانی و موندگاره... پلومریای سفید و ظریف... کوچیک اما تاثیر گذار... فکر میکنی اگه با شراب سرخ همراه...