پارت نهم (heal me kill me)

136 39 3
                                    

چان با خوندن تک تک کلماتی که پسرک روی برگه نوشته بود، قلبش به درد میومد.

بیشتر از هرچیزی، اینکه اون تا چندین سال امیدوار بوده که هیونگش برمیگرده و از این جهنمی که توش بوده نجاتش میداده، عذاب میکشید.

به قولش عمل نکرده بود، فراموش کرده بود.
حالا....
حالا میدونست و میتونست بفهمه که چقدر قدرت کلمات میتونسته زیاد باشه و نسبت بهش بی توجه بوده.

قدرت کلماتی که زندگی از مینهو با اتفاقات ناخوشایندش ازش گرفته بود.
و سکوت رو جایگزینش کرده بود.

چطور میتونستن اون دو برادر عوضیش، تنها به خاطر گرایشش بهش توهین کنن و حتی بزننش؟!

چان با تصور اینکه چقدر دوستش توی اون زمانها عذاب و درد کشیده دستهاش رو مشت کرد.
اونقدر عصبانی بود که اگر اون دو نفر جلوی چشمهاش بودن قطعا بهشون رحم نمیکرد.

پس ناپدریش فوت کرده بود.
بار دیگه نامه ی پسر کوچیکتر رو خوند.
هم خوشحال بود و هم چیزی بود که اذیتش میکرد.
یه چیزی درست بنظر نمیومد.

اما از اینکه تا این حد رو هم مینهو باهاش درمیون گذاشته، خوشحال بود.
این یعنی مینهو تونسته بود کمی بهش اعتماد کنه.

با صدای رعد و برق بلندی، از افکارش بیرون اومد و بالاخره حواسش به محیط اطرافش جمع شد.
بارون....

با چشمهای گرد شده وقتی که فهمید بارون میاد، سریع از جاش بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت و لیوان شیری رو پر کرد.

اون رو گرم کرد و با سرعت به سمت اتاقش حرکت کرد.
هنوز یادش بود که مینهو از بارون و به خصوص رعد و برق میترسه.

در رو باز کرد و اون رو دید که روی تخت جمع شده و با چشم هایی که محکم بسته شده بودن، و اخمی که روی پیشونیش شکل گرفته بود زیر پتو خوابیده.

لبخندی زد و آروم به سمتش قدم برداشت.
دستی روی پیشونیش کشید و با نگرانی به قطرات عرقی که روی صورتش نشسته بود خیره شد.

_خدای من مینهویا تو تب داری!
دستشو دور کمر پسرک قرار داد و کمکش کرد از جاش بلند شه.

موهای خیس از عرق مینهو توی صورتش ریخته بود و صورتش مثل گچ سفید شده بود.
چان لیوان شیر گرم رو برداشت و توی دستهاش قرار داد.

_این لیوان شیر رو بخور. آروم میشی و گرماش حالت رو بهتر میکنه‌.
مینهو با بیحالی چشمهاش رو باز کرد و با دستی لرزون لیوان رو به سمت لبهاش حرکت داد.

همه ی بدنش درد میکرد و به زور میتونست کوچیکترین حرکتی بکنه.
چان وقتی حال بد پسر کوچیکتر رو دید، لیوان رو از دستش گفت و آروم کنارش روی تخت نشست.

دستشو دور شونش قرار داد و لیوان رو به سمت دهنش حرکت داد.
مینهو با تعجب و در حالی که سعی میکرد ضربان قلب نامنظمش رو آروم کنه به چان خیره شد.

Abditory ( Chanho / Hyunlix )Where stories live. Discover now