پارت یازدهم (confusion)

150 42 6
                                    

_تمرین؟
هیونجین با گیجی به پسرک موطلایی رو به روش خیره شد.

فلیکس آهی کشید و دستی روی صورتش کشید.
_تو خیلی دیگه پرتی...مگه نمیخوای مینهو هیونگ رو تحت تاثیر قرار بدی؟

هیونجین آروم سری تکون داد.
_و تا حالا هم با کسی قرار نذاشتی درسته؟
دوباره پسرک سری تکون داد.

_خب پس باید یه سری تمرین انجام بدی! همینجوری اگر با این حالت مسخره بری جلو و بگی عاشقتم که نمیشه!

هیونجین اخمی کرد و دست به سینه گفت:
_خب! لازم نیست اینجوری حالمو بگیرییی!

فلیکس از قیافه ی بامزه ی هیونجین خندش گرفت اما سعی کرد چیزی نشون نده.

لعنت به خودش...
لعنت به خودش که هنوز عاشقش بود.

حتی وقتی که داشت آمادش میکرد که به شخص دیگه ای اعتراف کنه.
بغضی گلوش رو گرفت و میتونست اشکهاش رو روی چشمهاش حس کنه.

قلبش هربار که به چشمهای بدون احساس هیونجین نگاه میکرد، به درد میومد.
شاید این درد لازم بود، شاید لازم بود که بتونه برای همیشه این عشق پنهان رو از بین ببره.

باید باهاش کنار میومد اما این عشق، یه عشق گذرای چند روزه نبود.
به این آسونی اثراتش روی روح زخم خوردش پاک نمیشد و به خوبی از این موضوع آگاه بود.

که این از چشمهای دوستش هم پنهان نموند...
_هی هی فلیکس...حالت خوبه؟ چرا داری گریه میکنی؟
و قدمی به جلو برداشت.

اما فلیکس سریع قدمی به عقب برداشت.
_هی...هیچی نیست.

هیونجین با قدمی که فلیکس به عقب برداشت، احساس کرد قلبش سنگین شد.
اصلا حس‌ خوبی نداشت...

از بعد از اون شب لعنتی که مست کرده بود، فلیکس انگار تبدیل به یه آدم دیگه شده بود.
ناراحت بود...؟

چرا باید اینقدر سر یه موضوع کوچیک این شکلی احساس ناراحتی میکرد؟
شاید...
شاید چون نگرانش بود؟

همه ی این فکرها از ذهن هیونجین گذشت...اما برای هیچ کدوم جوابی نداشت.

فلیکس برای اینکه این جو سرد و سنگین رو از بین ببره سرفه ای کرد و دستهاش رو بهم زد.

لبخند ضعیفی روی لبهاش نشوند و رو به دوستش گفت:
_خب...برای اولین کار بهتره بریم یه سر بیرون بگردیم...فکر کن که داری سر قرار میری و بهم نشون بده دقیقا چیکار میکنی باشه؟

هیونجین با شنیدن اسم قرار چشمهاش گرد شد.
_ق...قرار؟
فلیکس چشمهاشو چرخوند و دستش رو پشت کمر پسرک گیج قرار داد و به سمت در هلش داد.

_آره...یه قرار فیک! امروز تعطیل هست استودیو...پس چطوره امروز یه قرار فیک داشته باشیم؟ تصور کن که من مینهو هیونگم!

Abditory ( Chanho / Hyunlix )Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ