S01🎭E56~58-چراحرف‌نمیزنی؟!

74 36 54
                                    

🥀🥀🥀

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

🥀🥀🥀

[خلاصه‌تمام‌عاشقانه‌ها‌این‌سطر‌‌اَز‌نامه‌‌ی‌آلبرکاموکِه‌میگه:اگر‌تواینجا‌بودی،همه‌چیز‌آسان‌تر‌بود🌱]

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

[خلاصه‌تمام‌عاشقانه‌ها‌این‌سطر‌‌اَز‌نامه‌‌ی‌آلبرکاموکِه‌میگه:
اگر‌تواینجا‌بودی،همه‌چیز‌آسان‌تر‌بود🌱]

←ŵ→

↓ساعتی بعد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ساعتی بعد

با بی‌میلی قاشقی از غذایش را خورد،
عجیب بود؛ ییبو از صبح لب به غذا نزده و حالا نیز میلی به خوردن غذا نداشت. خسته نفسَش را بیرون داد، صدای دلبرده‌اش را واضح در سرش میشنید، از صبح تا به حال.

++ییبو میـ...میدونی که مغز آدما...مغز آدما هارد دیسک اوناست...
++اگه...اگه من...من مهم بودم...تو...تو منو یادت...یادت میموند!

قلبش برای هزارمین بار در هم فشرده شد،
حال و احوال او غیر قابل توصیف بود، گویا غم بزرگی درون سینه‌اش خانه کرده بود.

++تاحالا عاشق شدی؟

محتویات دهن‌اش را بی‌میل قورت داد: پس ما همو میشناسیم، فقط من تورو یادم نمیاد...»

🃏joker-W/جوکــر-دبلیـو🃏Where stories live. Discover now