زندگی برای یه سری افراد فقط یه چیز بی معنیه. اما برای افراد دیگه زندگی یه مدت زمانیه که خودشون تعیینش می کنن و می تونن بهترین لحظه ها رو ازش ببرن.
تو این زندگی موقعیت ادما فرق داره اما دلیل نمیشه نا امید بشن و با کارای احمقانه خرابش کنن.
...........
Narrator
همه به هری زل زده بودن.
هری شروع کرد به نگاه کردن بچه ها.
نایل,زین,لویی,لیام و.....
این دختر کی بود؟
تو چشمای دخترک زل زد...
دخترک سرش رو به سمت هری چرخوند و به چشماش نگاه کرد.
تو چشماش یه چیزی داد میزد و به نظر دختر کاملا اشنا بود اما نمیتونست به زبونش بیاره.
لیام سکوت رو با گفتن"همه برید بیرون.میخوام باهاش تنها باشم."شکست.
بچه ها چاره ای جز گوش کردن حرف لیام نداشتن.
دونه دونه از اتاق اومدن بیرون و درو پشت سرشون بستن.
........
نیم ساعتی از بیرون اومدن اونها از اتاق میگذشت و هرزگاهی صدای داد و فریاد لیام میومد بیرون.اما دوباره اروم میشد.
کارا تا الان هیچ حرفی نزده بود و داشت به اتفاقاتی که قراره براش بیوفته فکر می کرد.
هیچ کاری جز تحمل کردن سختی ها نداشت.
اون به پول نیاز داشت
اما نمیدوست چه اشتباه بزرگی کرده
اون هیچوقت نمیتونست از چاله ای که توش افتاده بیرون بیاد. لیام بالاخره از اون اتاق اومد بیرون.
*فلش بک*
"هری این مسخره بازیا چیه؟"
لیام داد زد.
هری یه نیم نگاهی به لیام انداخت اما دوباره سرشو به سمت شیشه های شکسته شراب و پاکتای سیگار که روی زمین بودن نگاه کرد.
بیشتر کارایی که انجام میداد, دست خودش نبود.انگار یه نیرویی داره هریو کنترل میکنه.
"با تو ام."
لیام داشت بیشتر عصبانی میشد.
"اون دختره کی بود؟"
صدای هری اونقدر در برابر صدای لیام کم بود که اصلا شنیده نشد.اما...
"پرستار جدیدت."
"هه...پرستار؟"
با حالت تمسخر امیز به صورت عصبانی لیام زل زد و ادامه داد:"متاسفانه من به پرستار نیاز ندارم.بگو از این عمارت بره.هر چه زودتر."
روی کلمه هر چه زودتر خیلی تاکید کرد اما لیام هیچ اهمیتی به حرف هری نداد.
"من این دختره رو اوردم تو خونه و من میگم کی باید از اینجا بره.پس تو حرف نزن هری."
*پایان فلش بک*
..................................
سلام.
امیدوارم از این قسمت هم خوشتون بیاد.
بابت این نظرای خوشگلتون خیلی خیلی ممنونم.
من سعی میکنم چند قسمتی تا قبل از امتحانام بزارم.اما متاسفانه داستان the first love بعد از امتحانای خرداد آپ میشه.
راستی...کسی میتونه داستانامو به زبان اینگلیسی ترجمه کنه؟
اگه کسی هست لطفا بهم خبر بدید و اگه کسی داوطلب شد ترجمه رو بزاره برای بعد از امتحانا اما حتما تو این چند روزه بهم خبر بده .
YOU ARE READING
Shadow of love
Randomهمیشه توی بدترین شرایط توی سخت ترین لحظات زندگی نور امیدی وجود داره که فقط باید دنبالش بگردی و در آخر حفظش کنی...