Forbidden 🚫

1.1K 122 14
                                    

.
تهیونگ با بسته‌ای پر از نوتلا و شیرموز و پاستیل که پسرکوچولوش عاشقشون بود با خوشحالی وارد خونه شد، بعد از ازدواجش با نارا بخاطر بهانه‌گیری های مختلف زن و کارای زیاد کارخونه کمتر خرگوشکش رو دیده بود و بهش محبت کرده بود! باید از دلش در میورد!
اونقدری جونگ‌کوک‌ رو دوست داشت که نتونه حتی یک ثانیه ناراحتیشو ببینه ولی این چند وقت مجبور شده بود
بخاطر دلسرد کردن پسرش از عشق، خود خواسته موجب ناراحتی کوچولوش بشه !

با‌ لبخندی که از لبش پاک نمیشد پله‌های زیاد عمارت رو بالا رفت و دم در اتاق جونگ‌کوک ‌ایستاد، میخواست بعد از دادن خوراکی های مورد علاقش، ازش بخواد آماده بشه تا با هم به شهربازی برن و دو تایی حسابی خوش‌بگذرونن! و بابت این چند وقت ازش معذرت‌خواهی کنه ! چند تقه به در زد و با نشنیدن جوابی ، با خودش فکر کرد شاید پسرش بعد از اومدن از مدرسه از خستگی به خواب رفته باشه ؛ پس به آرومی در اتاق رو باز کرد و وارد اتاق شد، با ندیدن جونگ‌کوک روی تخت خوابش ، و شنیدن صدای شُر‌شُر آب فکر کرد حتما پسرش داره دوش میگیره؛ خودش رو پشت در اتاق رسوند و به طبق عادت همیشه، که از بچگی وقتی با جونگ‌کوک به تنهایی یا با خودش به حمام میرفت گفت :

_جوجه اُردک‌زشتم رفته حموم ؟ میخوای ددی بیاد تو و اون موهای ابریشمیتو بشوره ؟ اره پسرم ؟ بیام؟

انتظار داشت مثل همیشه جونگ‌کوک با حرص داد بزنه و بگه : یااا ددی.... من‌ که دیگه بچه نیستم که تو موهامو بشوری بعدشم من خیلیم8 خوشگلم! ددی خودش همیشه میگه من خرگوش‌کوچولوی خوشگلشم !

با نشنیدن جوابی از جونگ‌کوک ، چند ضربه محکم به در زد و بازم جوابی نشنید! نگرانی به قلبش چنگ میزد و حس بدی که داشت؛ دست و پاش رو شل کرده بود .

_ پسرم در رو باز کن داری نگرانم میکنی ، این اصلا شوخی خوبینیست!

و بازم سکوت بود که نصیب دل بی قرارش شد! دستگیره‌ی در رو فشرد و با باز نشدن در با بی قراری شونش رو محکم به در کوبید! با ضربه های محکم و با‌شتابی که به در وارد میکرد بالاخره در با صدای تیک مانندی باز شد و تهیونگ به سرعت وارد حموم شد و با چشماش دنبال نشونه‌ای از جونگ‌کوک بود!
بخارآب فضای حموم رو غرق در مه کرده بود و آب زیادی که کف حموم جمع شده بود نشون دهنده‌ی مدت زمان زیادی بود که شیر‌آب باز مونده بود.

با پاهایی که از شدت نگرانی هر لحظه سست تر می‌شد خودش رو به وان کوچیک گوشه‌ی حمام رسوند و با دیدن صحنه‌ی روبه‌‌روش روح از تنش جدا شد و قلبش یک آن از حرکت ایستاد!

اون جسم غرق خونی که روی آب شناور بود و صورتش مثل گچ دیوار سفید و بی روح بود، خرگوشک خودش‌بو‌‌د؟
پسرکوچولوی خودش؟ جونگ‌کوکِ ددی؟

Scenario and oneshotWhere stories live. Discover now