Couple: kookv
Genre: romance
____________________________________فضای ساکت و آروم اون خونهٔ لوکس و زیبا ؛ با صدای موسیقی کلاسیک و قدیمی فرانسوی شکسته شده بود.
این یکی از عادتای زیباولطیف ، مدل جوان و جذاب مجله وگا بود؛ فرشته ی زیبای دنیای مد که به مثال آفریدیت میدرخشید ؛ همیشه عادت داشت موقع عکاسی به موزیک ملایمی گوش بده و روح و جسم زلال و مثال ماهش رو به پرواز دنیای هنر در بیاره .
تهیونگ خوب بلد بود، با عشوه گری های ماهرانه و زیرکانش نگاه هر بیننده ای رو از آن خودش کنه ؛ ولی در اون زمان و اون مکان تنها چیزی که براش مهم بود ، نگاه نافذ و گیرای مردش بود که با عشق بند بند وجودش رو به آتیش خواستن میکشوند .
با اشاره مرد بزرگتر همگی دست از کار کشیدن و عکاس با سوال بهش نگاه کرد .
-برای امروز بسه اقایون ، همگی خسته نباشید ؛ ادامه عکاسی باشه برای فردا بهتون خبر میدم .
با این حرف مرد همهٔ گروه عکس برداری با خوشحالی از تمام شدن یک روز کاری پر مشغله ، با جونک کوک خداحافظی کردن و از لوکیشن خارج شدن.
تهیونگ بعد از مرتب کردن لباسش از روی مبل چرمی که برای عکاسی روی اون دراز کشیده بود بلند شد و خواست به آرومی اونجا رو ترک کنه ؛ که مچ دستش اسیر دستای قدرتمند مردش شد.
-کجا با این عجله افرودیت من !
تهیونگ با دلبری پست چشمی نازک کرد و با نازی که فقط خودش میدونست گه چه تاثیری روی مرد رو به روش داره؛ دست دور گردن جونگ کوک انداخت .
-مگه نگفتی کار تموم شده ددی ! دارم میرم دیگه .
-اون برای بقیه بود ملوسک من ؛ کار تو تازه شروع شده!
تهیونگ با شیفتگی به چشمای مردش زل زد و با حس نیازی که توی اون کهکشان های ستاره بارون میدید ؛ لب هاشون رو به پیوند شیرینی از جنس عشق رسوند!
مرد بزرگتر که از اول عکس برداری نمیتونست نگاهشو از تهیونگ که با اون پنتی و کت چرم زیادی خوردنی شده بود بگیره ؛ با عطش و نیاز میبوسیدش و به عقب هولش میداد که به مبل برسه!
پسر کوچیک تر رو مثل یک شئ با ارزش روی مبل قرار داد و لبهاشو از لبای پسر جدا کرد و به گردن کشیده و خوش رنگش رسوند ،و شروع کرد به ارغوانی کردن ، پوست خورشیدی پسرش .
تهیونگ بی طاقت از حس خوبی که لبهای مردش بهش میداد ، دستشو به تیشرت آستین بلند مرد رسوند و بی قرار اونو از تنش در آورد .
جونگ کوک با این حرکت پسر پوزخند معنا داری زد و به سمت پایین خزید و رون پای فرشته زیباش رو بین دستاش چلوند .
-پس اون تتویی که میگفتی اول اسم منه و میخوای باهاش سوپرایزم کنی ، اینجا بوده و من خبر نداشتم؟
تهیونگ با شیطنت ابرویی بالا انداخت و با سر تایید کرد .— نباید اجازه میدادم این لباسو بپوشی عشق من ! چطور حسادتم اجازه بده بزارم این همه زیبایی رو همه ببینن ؟
تهیونگ بی طاقت مو های جونگ کوکو کشید و سرشو بالا آورد و لاله گوش مردش رو به دندون گرفت ؛ و با لحن اغواگری روی تتوی اول اسم خودش لب زد
-مهم نیست کی بدنمو ببینه ددی! مهم اینه اونی که لمسش میکنه و هر شب این بدنو زیر خودش داره ، فقط خودتی!......
و این جونگ کوکبود که با حس شهوتی که هر لحظه بیشتر میشد به جون بدن مورد علاقه زیرش افتاد...