•°•| Love |•°•

4.8K 439 68
                                    

-آههه سریع تر لطفا...

نالید و سرش رو بیشتر به سینه ی جانگکوک فشرد اما نمیتونست انگشت های کشیده ی جونگکوک رو که به داخلش ضربه میزدن نادیده بگیره.

×برای ددیات کام کن بیبی بوی.

تهیونگ نتونست طاقت بیاره و با حرف جونگکوک به اوج رسید.
اما این همه اش نبود.
هر لحظه کامش بیرون میپاشید و جانگکوک بی وقفه بهش هندجاب میداد و انگشت های جونگ که پروستاتش رو لمس میکردن، لذت پسر رو بیشتر و بیشتر میکرد تا جایی که تهیونگ دست جانگکوک رو گرفته بود و از لذت جیغ میکشید.
بلاخره هردو آلفا دست از به کام رسوندش برداشتن و این تهیونگ بود که با ناله ی ضعیفی بدن شلش رو بین دو آلفا رها کرد.

-منو ببخشین.. نباید از اتاق بیرون میومدم...

جونگکوک شرم زده کمی خودش رو عقب تر برد و همراه بقیه به قسمتی تکیه زد.

×علاقه ای به گفتنش ندارم. اما شاید ددیات هم یه معذرت خواهی بهت بدهکار باشن.

جانگکوک لبخندی زد و دستش رو دور شونه های سفید امگا حلقه کرد.

تهیونگ متعجب به هردوشون خیره شد.

جانگکوک سرش رو پایین انداخت و با بوسیدن پیشونی تهیونگ زمزمه کرد:

+ددیات دوست دارن تهیونگ... تو که ازشون ناراحت نیستی؟

-معلومه که ناراحتم! و نمیبخشم!

و بعد به شوخی سرش رو به طرفی گرفت و دست به سینه مغرور شد.

جانگکوک لیسی به لب هاش زد و با نگاه بدجنسی خطاب به برادرش گفت:

+شنیدم امروز اولین روز هیته امگامونه. پس چرا نمیای بهش هدیه ای بدیم تا ببخشتمون؟

×چرا که نه؟

و لحظه ای بعد تهیونگ جیغ جیغ کنان همونطور که مثل کرم وول میخورد، پتو پیچ شده تو بغل جونگکوک بود و قرار بود باسن عزیزش توسط دو آلفای وحشی پاره بشه.

روی تخت فرود اومد و صورت یکی از آلفاها داخل گردنش فرو رفت.
با حس مکیده شدن پوست گردنش و گرمای نفس های آلفا نالید و سخت شدن عضوش رو دوباره حس کرد.
جانگکوک به آرومی حوله رو از دور بدنش باز کرد و با پاز کردن دو پاش، به پایین خم شد.
تهیونگ پاهاش رو با خجالت جمع کرد اما دست های نیرومند آلفا اون هارو دوباره باز کرد.
با حس فرو رفتن عضو سردش داخل دهن گرم و مرطوبی نالید و پاهاش رو تکون داد اما تنها چیزی که نصیبش شت اسپنک های محکم بود.

جلو و عقب شدن سر جانگکوک و همچنین لمس شدن نیپل های حساسش توسط انگشت های جونگکوک باعث شد رایحه اش آزاد بشه و مایع خاصی رو از خودش ترشح کنه.

×هومم؟ پس بلاخره آماده شدی بیبی؟

تهیونگ فقط نالید و با چشم های عقب رفته اش دستش رو داخل موهای نم دار جانگکوک فرو کرد و برای بیشتر شدن لذتش التماس کرد.

My Alpha Daddies | kookvkookWhere stories live. Discover now