part 9:feels

171 27 3
                                    


پوف کلافه ای کشید و نامحسوس سرش و تکون داد و مغزش رو از افکار بی هوده و پوچ خالی کرد

_____________

با اطمینان نگاه آخر و به فرد مورد نظرش که حالا راهنما فرقه در زمین بود انداخت
و به سمت چاه عمیقی که با جهنم ،زیر زمین در ارتباط بود رفت (جهنم دوتاست یکی برای خود لوسیفر و خاندانش که در آسمان یکی هم که برای انسان و ایناست) رفت

_خداحافظ لوسیفر

ایستاد و با لبخندی که به ظاهر مهربان و خونسرد بود به سمت مرد برگشت و غرید:
_من لوسیفرم
دشمن ابدی خدای قبلی تو
،پس برای من از اون بی ارزش طلب محافظت نکن و اسمش رو پیش من نیار مردک

دستپاچه بودن مرد چشم بسته رو بی جواب گذاشت و با پریدن از چاه به اقامت خودش در زمین پایان داد

___________

یوریل

_درود بر هاریس آفریننده هر آفرینش

همراه با گفتن این حرف در مقابل هاریس زانو زدم و سجده ای به نشونه احترام کردم

_بلند شو یوریل
ماموریتت در زمین چطور پیش رفت ؟

ایستادم و بدون بالا اوردن سرم لب از هم باز کردم:
_اون مراسم طبق هر سال انجام شد و یک گروه به فرقه شون اضافه شد و فقط یک فرقه دیگه نیاز دارن تا چرخه رو بهم بریزن

هاریس آهی کشید و به سکوت ادامه داد
گاهی اوقات
از اینکه به انسان سجده کردم پشیمون میشدم
انسانی که باعث سرخوردگی کسی همچون هاریس میشد
_______

کمه می دونم
اما تعداد ووت و کامنت ها هم واقعا کمه و وقتی این و میبینم تمام انگیزه ام از بین می‌ره💔
ووت و کامنت یادتون نره ✨

king of hell:VkWhere stories live. Discover now