part17: victory

112 8 3
                                    

_لوسیفر(تهیونگ) از تصمیمت مطمئنی برادر؟
ما همیشه کنارتیم اما خوب فکر کن برادر

با کلافگی سرش رو میون دست هاش گرفت و بدون نگاه کردن به داریس (نامجون) جوابش رو داد:
_کار دیگه ای ازم توقع داری برادر؟
نمی تونم بشینم و مردن و زنده شدن عشقم و تو سرزمین خودم ببینم و دم نزنم
واقعا این و از من می خواید؟

داریس(نامجون) با دلسوزی دستی به سر برادر کوچیک ترش کشید:
_انگار خوب به جمله من توجه نکردی
ما در هر صورت پشتتیم و هیچ وقت تنهات نمی زاریم
حتی اگه به دست انرژی هاریس و لشکرش از بین بریم
هیچ وقت فراموش نکن
_داریس(نامجون) درست میگه ما همیشه کنارتیم

سرش رو بلند کرد و لبخندی خط مانند به تازیس(یونگی) که مشغول نوازش دست گادوس (جیمین) بود زد و راستای نگاهش رو به دیوار داد
احساس شک و تردید مثل خوره به جونش افتاده بود و لحظه ای ولش نمی کرد :
_خودمم نگرانم اما دلیل حال الان یوریل(جونگکوک) منم
درسته اوایل برای قدرت نمایی به هاریس بهش نزدیک شدم اما الان
بدون اون بودن برام مثل زنده بودن بدون نفس کشیدنه
مثل وقتی که انرژی هاریس باهام برخورد میکنه زنده ام اما نفس نمی کشم
پلک هاش رو بست و هم زمان با سقوط قطره ای اشک ادامه داد:
_نمی تونم برادر
نمی تونم ازش بگذرم
میگی چیکار کنم

دستی از پشت دور شونه اش حلقه شد و گادپیس(هوسوک)همزمان با فرو‌ بردن سرش درون موهای لوسیفر به حرف اومد:
_ازش نگذر اشتباه من و نکن برادر
براش بجنگ و داشته باش
هر کاری که به نظرت درسته رو انجام بده شک نکن

و با بوسه ای به موهای لوسیفر جمع رو ترک‌کرد

(گادپیس(هوسوک)
نفس عمیقی کشید و با بوسه ای به روی موهای لوسیفر جمع رو ترک کرد و عمیق در فکر گذشته و معشوقه از دست رفته اش فرو رفت
خدای هفتم جهنم
همزاد و قل لوسیفر
ویکتوری
مثل هزارسال گذشته با فکر به اون شیطان ناشناخته و مهربونش
قطره های خونی اشک از چشماهش سقوط کرد و برخوردش به زمین باعث فرورفتگی زمین می‌شد
شیطان اون از مهربونی زیاد ناشناخته بود
سؤتون(شیطان) اون بهترین بود

قدم های بی جون و سال خورده اش رو به سمت کاخ سرخ کشید و به بزم ورود
نگاهش با مجسمه هایی از خدایان گذشته افتاد
و بی توجه به اون ها نگاهش میخ
مجسمه ای مشخص و نقره گون شد
_اومدم دیدنت ویکتوریای من
اما نه دیدن خودت
دیدن بت خاکستریت مهربون من

دروازه های کاخ همراه با بشکنی بسته شد و به آرومی و با نگاهی مسخ شده روبروی بت ویکتوری ایستاد و دستی بهش کشید:
_حتی خاکسترتم برام نموند
دلیل امیدم تو بودی دلیل نا امیدیمم خودت بودی
ازم گرفتنت
بد گرفتنت
و بدون توجه به درد و سوزش چشم و پوستش به دلیل قطره های خونی و آتشین اشکهاش، به سوگواری برای عشق از دست رفته اش ادامه داد

(تهیونگ(لوسیفر)

دستی به بال های سیاه رنگ یوریل(جونگکوک) کشیدم و به ظاهرش که به شدت عجیبی تغییر کرده بود نگاه کردم
و با دیدن علامتی به روی انگشت هاش
با شوک و تعجب داریس(نامجون)رو صدا زدم

صدای هول زده داریس(نامجون) به خودم اوردتم

_لوسیفر(تهیونگ)
_برادر
این... این علامت رو یوریل(جونگکوک) چرا باید داشته باشه؟
این مختص به دوفرده
من و.. و ویکتوری
چطور اون این علامت رو داره

داریس(نامجون) نفس عمیقی کشید و با لحنی منطقی و آروم سعی کرد آرومم کنه:
_تو اینقدر درگیر یوریل بودی که متوجه حرف های هاریس نشدی
یوریل الان دیگه یوریل تو نیست
نه از لحاظ ظاهری و نه ماهیتی
اون الان جانشین ویکتوری برادر
اون پادشاه هفتم جهنمه

ناباور سری تکون دادم و با نگاهی به پشت سر از تخت فاصله گرفتم:
_اما ویکتوری
جفت گادپیس (جی هوپ)بود برادر
اگه یوریل جانشین اون بشه
اونا

داریس حرفم رو کامل کرد:
_بهم کشش پیدا می کنن

#سایلنت_ریدر_نباشیم
کامنت و ووت یادتون نره گایز

سانشاینمونم رفت سربازی🙃
خیلی سخت و سنگین اما چیزی که برای هر فندوم اتفاق میوفته همینه و باید در هر صورت پشتشون باشیم تا برگردن و ازشون غافل نشیم گایز

راستی در رابطه با اشک های هوسوک بگم که یه شیطان وقتی جفت و معشوقه خودش رو از دست بده
اشک هاش تبدیل به خون و گدازه میشه
(از خودم گفتما)

و اینکه اره
کم کم آماده بخش های دارک داستان باشید🫡
شب هم یه پارت دیگه می زارم باز💜✨

king of hell:VkWhere stories live. Discover now