_پس خودت و فرشتگانت رو آماده جنگ کن هاریس...و بلافاصله بعد از گفتن حرفم همراه با بدن بی جون یوریل به سوی جهنم پرواز کردم
..........
تن بی جون یوریل رو ، به آرومی همانند شی شکننده و ظریف ، روی تخت گذاشت
و با قلبی پر از بغض و ناراحتی نگاهش رو به بال ها سوخته و سفید رنگی ، که کم کم داشت به رنگ مشکی در میومد و ترمیم پیدا می کرد داد
و در دل زمزمه کرد+(فرشته من ، دیگه فرشته نیست)اما خیلی زود این افکار رو از خودش دور کرد و به خودش یاد آوری کرد ، که هنوز هم یوریل برای اون جایگاه یک فرشته پرستیدنی رو داره و تغییری تو ماهیتش قرار نیست ایجاده بشه
در فکر فرو رفتنش خیلی زیاد طولانی نشد و با صدای در به آرومی نگاهی به گادوس(جیمین) انداخت با چشم اشاره کرد بیرون منتظرش باشهبعد خارج شدن گادوس از اتاق بوسه ای به پیشونی داغ و سوزان یوریل زد و از اتاق خارج شد
_خدایان و بزرگان بهشت و جهنم درخواست یک دیدار فوری کردن لوسیفر
+به پدر خبر دادی؟
_خودش بهمون این خبر و داده
_پس دوباره قرار نیست توی نشست ، شرکت داشته باشه؟
_اطلاعی ندارم برادرنگاهی به چشم های فریبنده گادوس انداختم و با احساساتی که به شکل عجیبی فوران کرده بود به آغوش کشیدمش
_حالت خوبه لوسیفر؟
تعجب توی صداش و حرکاتش قابل انکار نبود
پس با صدایی که خنده درونش موج می زد ضربه ای به کمرش وارد کردم:
_یه طوری تعجب کردی انگار نه انگار وقتی خودمون تنهاییم من هیونگ صدات می کنم و تو هم به پسوند انسانی صدام می کنی
ولی خودمونیم این پسوندای انسانی هم خوبه ، عین این اسمای خودمون قلمبه ، سلمبه نیست
چیه گادوس حالا ایش_لوسیفر به خودت بیا ، تو هم عین این حیوونه چی بود؟ آها الاغ خری ها
ما توی کاخ اصلی تو بغل همیم و داریم اینقدر راحت حرف می زنیم هر لحظه ممکنه کسی پیداش بشه پسر شه بعدم به اسم خودت ایشخنده ریزی از بچه گانه بودن بحثمون زدم اما برخلاف خنده ام
به چشمام چرخی دادم و از بغلش خارج شدم و با چشم غره
ضربه ای به شونه اش وارد کردم
اما با به عقب پرت شدنش
با لحن لاتی رو بهش گفتم:
+به قول انسانا، نون نخوردی که اینقدر شولی جمن شییییی؟_جمن شیییی خودتی ، شیت دون شو سر جات
خنده ای کردم به (شیت دون)ی که گفت فکر کردم و یاد اولین روزی که خواستیم زبان انسان ها رو یاد بگیرم افتادم
فلش بک
داریس رو به من و گادوس که کنار هم نشسته بودیم و منتظر بودیم تا
زبان انسان ها رو بهمون یاد بده
چشم دوخت و با خیس کردن لب هاش شروع کرد به حرف زدن باهامون
..._خب ، لوسیفر نوبت تو ، تو .... جمله باید چه فعلی رو به کار ببریم؟
چشم هام رو تنگ کردم و با تعجب به جمله نگاه کردم اما تنها چیزی که نصیبم شد تعجب بیشتر بود؟
این چی بود دقیقا؟؟
_من، من بگم؟
نگاهی که انگار ، موجودی چندش کنارم نشسته به گادوس انداختم
و با غیض و با استفاده از کلمه جدیدی که یاد گرفته بودم رو بهش توپیدم:
_شیت دون، شیت دون ، نوبت منهو با اعتماد به نفس از گفتن کلمه سیت دون نگاهی از بالا بهش انداختم و به خودم ، به خاطر معلوماتم افتخار کردم
اما این احساس اعتماد به نفسم خیلی طول نکشید ، و با صدای خنده گادوس و اصلاح جمله ام به وسیله داریس جاش رو به ناامیدی داد:
_منطورت از شیت دون، سیت دون ، درست نمیگم لوسیفر؟....
اهم
سلااام خوبین؟
غیبتم یکم(آره جان عمم یکم)
طولانی شده بود که در رابطه باهاش باید بگم شرمنده ام ولی خب در جریانید دیگه امتحانات شروع شده و همه مشغول ان....
مسائل اجتماعی ام که دیگه نیاز نیست من بگم چقدر رو مخه
آره دیگه لپ کلام سرم شلوغ بود ، و امیدوارم خوشتون اومده باشه گایز
کامنت و ووت یادتون نره ✨
بابای
ESTÁS LEYENDO
king of hell:Vk
Fanficپادشاه جهنم سوگند به سیاهی روح ام که از آتش جهنم خاکستر شد سوگند به جسم گناه الودم سوگند به گیس های بریده شده هوا به جرم هم آغوشی با پدرم من پادشاه جهنمم فرزند شیطان، زاده گناه و هوس ژانر:اسمات،فرقه ای،عاشقانه،خشن،تخیلی،کمی کمدی کاپل:ویکوک،یونم...